یا جاری اللصیق ...

ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات ...

همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسیم هایى مى وزد ، پس خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که نسیمى از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نیفتید ...

پیامبر اکرم 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۵
Ham Saie

خوشا بار دیگر هوای خطر 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۴
Ham Saie
وقتی از ته دل شادی، دوست داری هر عابری که میبینی یک بوسه ی نمکین بچپانی روی گونه اش . حالا پیرمرد باشد چه بهتر ، پیرمرد خادم حرم که دیگر نور علی نور است . مثلن بگویی حاج آقا ببخشید شیخ طوسی از کدام طرف است ؟ تا صورتش برمیگردد که با دست نشانت دهد بپری بوسش کنی بگویی شیخ طوسی بهانه بود عزیز دل ، خودت را عشق است :)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۲۱
Ham Saie

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۴۸
Ham Saie
آنچه مانع شناخت خداوند است جهل نیست بلکه غفلت است و این غفلت نیز در اثر مشغول شدن به امور بی ارزش و پست دنیا ایجاد می شود... مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ...

علامه طباطبایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۰۶:۰۲
Ham Saie
می‌ترسم از آن روز معمولی که بیاید و از غم بزرگی بگوید و من بمانم هاج و واج که چه کنم ... 
نیاید آن روز ...
 نیاید ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۱۹
Ham Saie
ساعت پنج و نیم صبح است . الصلاه الصلاه راننده خواب چند دقیقه ام را برید. نماز را خوانده ام و نشسته ام به نوشتن اینها . اولین ردیف صندلی‌ها . از دیروز تا امروز چه کار کرده ام ؟ خب تا تعریف آدم از کار چه باشد . از به ی امیرخانی را شروع کردم و نرسیده به تهران تمامش کردم . نمیدانم چه خاصیتیست که همه ی نوشته های امیرخانی بغض دارند . یعنی برای من اینطور است . نشده کتابی ازو بخوانم و دلم نلرزد . البته اگر دو سه تا کتاب سیاسی تحلیلیش را کنار بگذاریم . اینبار هم مثل همیشه. نامه ها را که می‌خواندم چندجا بغض کردم . این طرف یکجای دلش به جایی وصل است . حالا نمی‌گویم اتصال سه فاز فول ولتاژ ... ولی هربار که حس کرده دلش به جایی وصل شده ، هر چند کم ، آنوقت نوشته . نه همینطور الله بختکی و صفحه پر کن . حالا این برداشت من است .ممکن هم هست غلط باشد ... بعد چه کردم ؟ بغل دستیم همشهری درآمده و در مورد فواید تخم بلدرچین برایم نطق کرده . می‌گوید پنجاه تا بلدرچین خریده ام و شانه ای ۱۶۰۰ تومان به بازار میدهم . آنها هم دو تومن به ملت می‌فروشند :/ این یکی چیست در دستت گرفتی ؟ 
میگویم مقالات شمس . ( خمی از شراب ربانی )
قبلی چه بود ؟ 
از به ...
چی ؟
از به .
یعنی چه حالا ؟
یعنی از فلانی به فلانی نامه نوشتن . ( حالا نمی‌دانم فهمید یا نه )
آها ... عاشقانه دیگه ؟ 
من :/ آره :)
خوبه . کاش منم سواد داشتم . البته یک چیزهایی بلدم ها . مثلاً آن تابلو را ببین . نوشته تهران ۴۰ . یعنی ۴۰ کیلومتر مانده به تهران . ولی آن پایینش را بلد نیستم . اسم بقیه شهرها . 
می‌گویم سنت زیاد نیست ( پنجاه را قطعی دارد ). می‌توانی بروی نهضت ...
می‌گوید رفتم . همین چندتا کلمه را هم آنجا یاد گرفتم . ولی وقت نمی‌کنم . این بلدرچین ها تمام وقتم را گرفته اند . 
ایشالله هر چی صلاحه :) 
بله 
... ( این بحث ادامه دار است البته ... ) 
راننده هم جواد یساری گذاشته . نمیدانم چه رازی ست که همه شوفرها عشق جواد یساری اند . البته بد هم نمیخواند :))

این قسمت مخاطب خاص دارد ...
ببین چی نوشته در مقالات . دیروز می‌خواندم .
« چه دوستی باشد که می‌تواند به یک سخن دوست خویش را از رنج خلاص کند و عذر دوست با خیال اندیشان بگوید تا دوست او بیاساید و ایشان هم بیاسایند و این کلمه را دریغ دارد ، به سخن خود غرق باشد ؟  »
خواستن بگویم اگر ما ننوشتیم نگذاری یک وقت رو حساب چه دوست باشد و این حرفها . حرف حساب نداشتیم .اگر هم داشتیم بلد نبودیم چه بگوییم . وگرنه اگر حرفی بوده یا حتی نبوده شما در خاطر بوده ای ‌دوست جان . حالا من هرچه می‌گویم یک قسمت از مقالات یادم می افتد . نوشته که «  شیخ محمد گفت عرصه سخن بس فراخ است . که هر که خواهد می‌گوید چندانکه میخواهد . گفتم عرصه ی سخن بس تنگ است ، عرصه ی معنی فراخ است . از سخن پیشتر آ تا فراخی بینی و عرصه . بنگر که تو دور نزدیکی یا نزدیک دوری !» 
می‌خواهم بگویم که عرصه ی سخن من هم تنگ است . شانس توست شاید :) که بهترش گیرت نیامده . ولی خب شاید تو در معنا بسطش میدهی و که من هم جرئت می‌کنم به نوشتن . هرچند ساده و بی آرایه :) اصلا این لعنتی خیلی خوب است . همین خمی از شراب ربانی را میگویم . هی می‌خواهم تکه تکه بگذارم و لذت ببری . می‌ترسم خسته شوی ‌ . اینجایش را ببین 
« سخن با خود توانم گفتن .با هرکه که خود را دیدم در او ، با او سخن توانم گفتن . تو اینی که نیاز می‌نمایی ، آن تو نبودی که بی‌نیازی و بیگانگی مینمودی .آن دشمن تو بود .از بهر آنش میرنجانیدم که تو نبودی .آخر من تو را چگونه رنجانم که اگر بر پای تو بوسه دهم ترسم که مزه ی من درخلد ، پای ترا خسته کند ! » 
حالا ما هی عشق مولانا را می‌شنویم . وه که ببین شمس چه ها گفته برای مولانا و رو نمی‌کرده :) اینجایش تخصص توست که شاهد مثال بیاوری . آهان یادم آمد همان قضیه ی أن یکی الله می‌گفتی شبی و این حرفها ... 
بگذریم . چقدر حرف می‌زنم :) . اینها دلخوشیست البته . خودت که میدانی حرفهای حساب چیزهای دیگر است . امیدوارم اوضاعت برقرار و به سامان باشد . نباشد هم تو که خوب بلدی بسامانش کنی .من غیر این از تو انتظار ندارم . 
راستی اینها را هم ننوشتم که چیزی بنویسی یا جوابی . چون اصلا نامه نیست . فقط خواستم بدانی به یادت هستیم . اینطور نباشد که اگر حرفی نبود به یاد افتادنی هم نیست و ما را به خیر شما را به سلامت . نه خیر . زهی خیال خام . بی شما با شما مانده ایم و می‌مانیم .  مثل همیشه شما هم خوب بمانید :)

 پ ن : عنوان ، شهری کویری در مسیر دامغان مشهد که با میامی فلوریدا همنام است 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۰۵:۴۳
Ham Saie

گرم یاد آوری یا نه ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۰۵:۲۹
Ham Saie


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۹
Ham Saie

در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان ، همه غصّه ها می رود . چون هزار غصّه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد . هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد . در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی .


مرحوم دولابی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۶ ، ۰۶:۵۲
Ham Saie
 

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

عشق میان عاشقان شیوه کند برای من

...

ناز مرا به جان کشد بر رخ من نشان کشد

چرخ فلک حسد برد ز آنچ کند به جای من



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۲
Ham Saie


آیت الله مجتهدی تهرانی

خداوند به موسی بن عمران (ع) وحی کرد: ای موسی! شش چیز در شش موضع قرار دارد و مردم آن را در شش چیز جستجو می کنند و هرگز به آن دست نمی یابند: 
من آسایش را در بهشت قرار داده ام و مردم آن را در دنیا طلب می کنند.
دانش را در گرسنگی نهاده ام و مردم آن را در سیری جستجو می کنند.
عزّت را در قیام شب قرار داده ام و مردم آن را در درگاه پادشاهان طلب می کنند
مقام و مرتبه را در فروتنی نهاده ام و مردم آن را در تکبّر جستجو می کنند.
پذیرش دعا را در لقمه حلال نهاده ام و مردم آن را در قیل و قال طلب می کنند. 
بی نیازی را در قناعت گذاشته ام و مردم آن را در فراوانی متاع جستجو می کنند 
و هرگز به آن دست پیدا نمی کنند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۴۹
Ham Saie


for_those_who_care#

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۳
Ham Saie

و درود خدا بر او فرمود :

 هرکه همه ی فکرش آخرت باشد ، خدا دنیای او را کفایت کند ،

و هرکه درون خود را درست کند خدا برونش را اصلاح می کند ، 

و هرکه رابطه ی میان خود و خدایش را درست کند خدا رابطه ی میان او و مردم را سامان می دهد ...


امام علی (ع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۴۹
Ham Saie

چنتا کار عقب مونده بود که باید تو شهر انجام می‌دادم . تو راه خونه چشمم که به اینجا خورد یاد یه خاطره افتادم و  پیاده شدم ازش فیلم گرفتم ... فیلم مال امروز صبحه نزدیکای ده یازده ...

یادمه یه بار مادر زن و بعضی فامیلای همسایه ی دیوار به دیوارمون بعد از مدتها از یکی از شهرای بزرگ اومده بودن خونشون و مهمون شده بودن. انگار قرار بوده تا چند روز پیششون بمونن . هر روز خانواده ها با هم میرفتن بیرون و هر دفعه یه جا . یه روز مادره برمی‌گرده به دخترش  میگه که شما همه جا رو بردین نشونمون دادین الا این دو تا کلیسای تو روستای خودتونو . امروز بریم یه سرم به اونام بزنیم دیگه . شنیدم هر سال از ایران و حتی خارج مسیحیا پا میشن میان اینجا . اگه اینقدر مشهوره بریم مام ببینیم ... اونم گفته بوده که به غیر مسیحیا کسی رو نمیذارن واردش بشه . فقط میتونیم از بیرون نگاش کنیم .من خودم این چند سالو که ازدواج کردم اومدم اینجا تا حالا نرفتم داخلش ... ولی این کلیسا پایینیه که کوچیکه مال حضرت مریمه می‌تونیم بریم ببینیم ... اونم گفته بود باشه بریم همونو ببینیم ..

میرن نگاش کنن میبینن به چاردیواریه با یه صلیب و داخلش یه جارو و چندتا عکس حضرت مسیح  .مادره میگه همین ؟ کلیسا کلیسا که میگفتن این بود ؟ صد رحمت به مسجدای خودمون . یه محرابشون می ارزه به کل اینی که اسمشو گذاشتن کلیسا ... 
 میگذره و برمی‌گردن خونه .میخوابن شبش همون مادره خواب میبینه که دوباره رفته تو همون کلیسا ، اینبار یه صندوقم داخل کلیسا هست . درِ صندوق باز میشه و از توش ۶ نفر میان بیرون . اولی صورتش میدرخشیده و میگه من مسیحم و این پنج تا حواریون من هستن . تو بعد از ظهر که اومدی اینجا ما رو ندیدی ؟ میگه نه .به خدا ندیدمتون ... مسیح بهش میگه ما همینجا نشسته بودیم چطور ما رو ندیدی ؟ مگه تو نگفتی مسجد مسلومونا میارزه به صدتا کلیسا ؟ ما همون موقع داشتیم نگات می‌کردیم ... این حرفو میگه و همشون ناپدید میشن . پیرزنه با گریه از خواب بیدار میشه .میپرسن چی شده ؟ اونم ماجرارو تعریف می‌کنه ...
 ازون وقت هر دفعه که میان ، به احترام کلیسا میاد اینجا و به حضرت مسیح سلام می‌ده ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۱۶
Ham Saie

دوران انتـظار، دوران تکـلیف است، و آن تکلیف بزرگ، نگـهبانی دیـن خداست در سطح فرد و در سطح اجتماع.

📖 خورشیدمغرب: ص۲۷۵
استاد محمدرضا حکیمی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۱۱
Ham Saie
قربانت شوم ، کرارا متذکر حضرت عالی بوده و دعاگو بودم, امیدوارم انشا الله دائما به سعادت و سلامت بوده و خوش و خرم باشید,خیلی دلم برای شما تنگ شده,حتی اگر مانع نداشتم از نزدیک مراجعت میکردم, شما که به کلی از رفقا دست کشیده و در گوشه ی عزلت خزیده اید .و الا راه بین قم و قزوین که زیاد نیست ..."
#صحیفه ی نور
نامه به میرزا علی اکبر دامغانی

تصویر مربوط به آخرین شب حیات حضرت امام . 
نقل شده امام در آخرین شب حیاتشان در بیمارستان قلب جماران درخواست میکنند که فقط میرزا علی اکبر بر بالینشان حاضر باشند .

ندارم دستت از دامن ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۱
Ham Saie
آدمی در وسعت، در فراغت و در سرشاری، می تواند بخشنده و سرشار کننده باشد. در تنگناها و در سختی هاست که وفا و سرشاری، وفا و سرشاری می شود. و حقیقت وجود وافی، و دل وافی و سالک وافی تجلی می کند. وفا و سرشار کردن در رخاء و راحتی، طبیعی است، لا اقل چندان سنگین نیست. وفا با بلاء استاندارد می شود و استقرار می یابد...

صفایی حائری
وارثان_عاشورا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۰۶:۰۸
Ham Saie
تا همین سر ظهر حالم خوب بود . تمام سر و صورتم پر از عرق شده بود ولی سرحال بودم و خوشحال . برای بستن شلنگ بست لازم شد .آمدم بالا تا بست را بر دارم که چشمم به گوشی خورد . گفتم من که تا اینجا آمده‌ام . دو دقیقه چک کردن وبلاگ و اینستا که به جایی بر نمی‌خورد . اینستا را که باز میکنم خبر بنیتا را می‌بینم و عکسهای مادرش را .دنیا روی سرم خراب می‌شود . عالم و آدم را فحش میدهم و تمام پستهای شاد امروزم را کنار می‌گذارم . گوشی را رها میکنم و میروم تا بست شیر را ببندم . 
ساعت ۸ شب است .چشمم به نوشته ای از  طوبای محبت می‌ افتد .نوشته :
  • « عزیز من ! ، مومن وقتی محزون و غمدار می شود کسی نمی فهمد . گریه اش مافوق صداست . مافوق صوت است . گریه اش صدا ندارد . اگر صدایش به زمین اصابت کند ، همه، مردم را هلاک می کند . مخصوصا گریهء مولایمان که حتما این جور است ، آیا نیست ؟ بر فرض که گریهء شیعیان این طور نباشد . اگر غم مولایم امیرالمومنین (ع) آشکار شود همهء روی زمین جان می دهند . اگر شادی اش هم آشکار بشود همه می میرند . همه چیزش را ما طاقت نداریم . بیخود نبود که علی به کمیل فرمود : علم زیادی در این سینهء من خوابیده است. علم ، از مبدا ، از آسمان ها ، از زمین ، از همه چیز اینجا هست ، اهلش را نمی یابم که به او بدهم . " لو اصبت له حمله " اگر کسی به من اصابت می کرد که می دانستم او اهلش است ، بارش میکردم . یعنی آن را کولش می گذاشتم . آن بار علم که سینه ام را تنگ کرده است به او می دادم ......
    حزن یک جوری است که صاحبش نم پس نمی دهد . بلکه صورتش بشاش است " یحسبهم الجاهل اغنیا من التعفف / نادانان آنها را به خاطر عفتی که می ورزند ، غنی می پندارند / سوره بقره آیه 272 " ، این فقط در مورد فقر نیست ، آنها خود با خدای خود هر کدام حسابی علی حده دارند ، اما می گوید که مردم دنیا به خیالشان اینها غنی هستند ، از بس صورت هایشان بشاش است . عیب را می پوشانند ، نقص را می پوشانند ، همه ستارند . هم خودشان و هم رفیق هایشان را می پوشانند . مومن ، کارش صفات خداست . خدا ستار است ، غفار است ، عفو است ، رئوف است ، کریم است ، حلیم است ، ستار است . آن وقت صفات خدا ، وظیفهء مومنین است .
    مومن ! ، خدا صفت ندارد . صفات مال اولیا ، مال بندگان خداست » 
  • وبلاگ همسایه را نگاه می‌کنم ...
  • میخواهم بگویم اینها همه می آیند و می روند . خدا سلامت را از جان عزیزانمان نگیرد . عزیزانمان را از ما نگیرد . مشغول نوشتنم که تلویزیون آهنگ امام رضا را پخش میکند . آمده ام ، آمدم ای شاه پناهم بده ... دلم هوای حرم میکند . ای کاش همه چیز طبق برنامه پیش رود و  برای یکبار هم که شده زیارتش قبل رفتن رزقم شود .
  •  السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۳۵
Ham Saie

دارم مقدمات سفر را آماده می‌کنم و مهمترین کارم قبل از هر چیز همین لپ تاپ داغان است که باید کیبورد و فنش عوض شود . مهران مدیری دارد تیتراژ دورهمی را میخواند .

 « ما ز یاران چشم یاری داشتیم  ... »

 یک بار پ برایم نامه ای فرستاده بود با همین عنوان .برایم نوشته بود راحت شدی ؟ حالا  خوشبختی ؟ گفته بودم « خوشبختی مقصد نیست که به آن برسی و بگویی خوشبختم . خوشبختی مسیر است . به قول طلا و مس دیدن دلخوشیهای کوچک این مسیر است .من راهم را در این مسیر میروم ...»  

مدتهاست خبری از پ ندارم . فیسبوک را باز می‌کنم و در سرچ بار اسمش را می‌نویسم .لباس قرمزی پوشیده و تکیه به فنسهای محوطه ی یک پارک زده . ایران نیست . از مردم دور و اطراف میشود این را فهمید . حتما برای ارائه‌ی مقاله ای چیزی رفته . و میخندد ... 

در سرچ بار می‌نویسم اس . یادم نمی آید آخرین بار کی با اس حرف زده ام . یک کلاه سرخ پوستی به سرش دارد با سبیلی که از وقتی به آمریکا رفته می‌گذارد . میدانم چند ماه بیشتر تا ارائه ی تز دکترایش نمانده .اس هم خندان است ...

می‌نویسم میم . با همسرش کنار دریاچه ای قدم می‌زنند و می‌خندند . پایینش نوشته یک صبح بهاری کنار دریاچه میشیگان .عکس چند ماه پیش است .

می‌نویسم اف ، می‌نویسم اس ،دیوانه وار و بدون هیچ فکری نام همه ی کسانی که میشناسم را می‌نویسم . همه می‌خندند و خوشحالند و موفق ... آخرین بار می‌نویسم اچ تا هادی نامی را جستجو کنم . سومین اچ یک عکس با زمینه ی قهوه‌ایست . برای اولین بار بعد از سه سال صورتش را می‌بینم . دیگر برایم نه هادی مهم است و نه هیچ ه دیگری ... بی اختیار روی پروفایلش کلیک می‌کنم و به صورتش نگاه  . چشمانم را می‌بندم و یاد تمام خاطراتمان می افتم .دستم به دهانم میرود و اشکم جاری میشود . با خودم فکر می‌کنم اگر می‌ماندیم حال امروزمان چطور بود . ما هم مثل بقیه ...  چشمانم را باز می‌کنم و دوباره نگاه می‌کنم و اینبار کل صفحه را می‌بندم ...

مهران مدیری هنوز هم دارد میخواند 

« گفت تو خود دادی به ما دل حافظا ،

ما محصل بر کسی مگماشتیم ... »

یادم می آید مدیری همیشه به مهمانان دورهمی می‌گفت «  می‌خوام سوالی که از همه میپرسمو ازتون بپرسم . آیا احساس خوشبختی میکنید ؟ و همه بدون استثنا میگفتند خیلی . حس می‌کنم عمیقأ آدم خوشبختی هستم . همسر خوبی دارم و بچه ها ی خوب و یه زندگی آروم . خدا رو شکر ... و مدیری هم می‌گفت خدارو شکر ...» 

همیشه پیش خودم می‌گفتم چطور میشود کسی خوشبختی زندگیش را گره بزند به این و آن بدون اینکه کیفیت قابل ملاحظه ای از خودش داشته باشد و آنرا ذکر کند . اگر همه ی آنها رفتند چه ؟ باز هم می‌توانی بگویی خوشبختی ؟ 

حالا به اینجا رسیده ام و با خودم می‌گویم قریب یک سال است با هیچ دوستی تماس نگرفته ام . مطلقا هیچ . شماره ام را عوض کرده ام و دلم برای هیچ آشنایی جز خانواده ام تنگ هم نشده . اگر هم شده یا زنده نیست یا بعد از یک ساعت فراموشش کرده ام  . یک سال است تلاش می‌کنم و دست و پا می‌زنم برای اینکه فکر می‌کنم مسیر خوشبختی چیزی جز تطبیق انتظارات انسان از خودش و واقعیت‌های زندگیش نیست . در این مسیر همه ی روابط بیهوده ام را قطع کرده ام . ناراحت نیستم . نه ناراحتم و نه در این غربت ، غریب . بیشتر شبیه خودم شده ام . میگویند زوجهایی که در سنین پایین با هم ازدواج می‌کنند ، شبیه هم میشوند . من هم شبیه خود واقعی ام شده ام . خو گرفته ام به این تنهایی ، با گوشت و پوستم عجین شده . مثل گیاهی که در سایه رشد کند ، در این تنهاییست که حس رهایی و آزادی می‌کنم .اینگونه حتی برای دیگران هم مفید ترم . اما.‌.. اما... 

تنها شده ام . تنها شده ام  به یکباره و خرد خرد جان میدهم بی آنکه صدایم در آید . و میدانم این مقدمه ی تنهایی بزرگتر من است . دلم یک حقیقت بالاتر از خودم میخواهد . هنوز هم نمی‌خواهم صدای ت را بشنوم که هر روز زنگ بزند و نیم ساعت از اتفاقات امروز و برنامه های فردایش بگوید و من نتوانم بگویم بس است . دلم نمی‌خواهد بشنوم .تمامش کن و فردا دوباره زنگ بزند و فرداهای بعد ... اما آیا می‌توانم بگویم مسیر خوشبختیم درست است ؟ هنوز می‌توانم  به مهمانان دور همی برای تعریفشان از خوشبختی خرده بگیرم ؟ میدانم نشانه ی ایمان واقعی شاد بودن است . غمگین نیستم . شاد مطلق هم نیستم . همین هم باعث میشود بفهمم یک جای این ایمان لنگ است . وگرنه دل امن که نباید بلنگد 

... 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۴۱
Ham Saie
ما را چه می‌شود که لحظه ای خوشحالیم و لحظه ای گرفته ؟ اقبال و ادبار هم حدی دارد . این الان اسمش چیست ؟ اثر پروانه ای شما  یا این جهان کوه است و فعل ما ندای خودمان ؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۱۴:۲۹
Ham Saie
ادعایی در مورد دین و دینداری ندارم . چیزی هم از معرفت و عرفان بلد نیستم ولی در حد خودم و آنی که در این قریب به بیست و هشت سال زندگی فهمیده ام ، می‌توانم با اطمینان بگویم اینکه خداوند در قرآن فرموده « أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ » حرف نادرستی نیست ( البته در دیدگاه امثال ما که همه چیز را سبک سنگین میکنیم . وگرنه شکی که در درستی قرآن نیست ) . ولی نه هر نمازی . بلکه نمازی که در آن مخاطب داشته باشی . نه صرف یک سری حرکات و نریشنهای از پی آن که خم و راست شوی و وردی را بخوانی . حتی اگر معنی کلمات و جملات را هم دانسته باشی و بدانی چه میگویی . آن نماز به درد خودت میخورد و شک نکن قرار هم نیست جلوی فحشا و منکری را بگیرد . اگر اینطور نماز خواندی و ده دقیقه بعدش با سر فرو رفتی در فحشا و منکر تعجب نکن . خدای تو باید موجود زنده ای باشد در مقابل تو . مخاطب حرفهایی که می‌زنی در جاری شدن تک تک کلمات ، از ب بسم الله و الحمدلله اش گرفته تا دعاهای فاتحه الکتاب و رکوع و سجود و تشهد و سلامش . انگاره ی یک پادشاه ، یک حاکم که در مقابلت ایستاده و داری با او حرف می‌زنی . آرام ، متین و با حس بی چیزی خودت در مقابل او و نیازت به وجودش ... میدانیم لغزشگاه بزرگ مردان نگاه است و شهوت و غضب و لغزشگاه بانوان خیال است و زبان و باز هم زبان . و هیچ چیز هم مثل نماز با مخاطب نگهدار آدمی نیست ... همین نماز هم باعث میشود مخاطب بودن وجود خدا در غیر نماز کم و بیش حفظ شود و همین عامل نگهدارنده ی از فحشا و منکر میشود . منظور از « ذکر » در قسمت بعد این آیه که بلافاصله فرموده « وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ...» همین جاری شدن حضور مخاطب و ناظر بودن خداوند در بقیه ی شئون زندگی و حفظ آدمی در فاصله ی بین نمازهای روزانه است . حتی وقتی در ادامه این میفرماید « یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ. » با چند بار با مخاطب خواندن نماز ، آدم حس میکند افکار و پرده هایی که جلوی این ارتباط این شکلی را می‌گیرد . « یعلم ما تصنعون » یعنی همین . یعنی منی که در مقابلت ایستاده ام و حواست به من است و با من حرف می‌زنی ، میدانم و می‌بینم این ساخته های فکرت را که بین من و خودت می آیند و رد می‌شوند یا حتی می مانند و تا آخر نماز حواست را پرت میکنند ... 
 خدا شاهد است اگر خودتان را دوست دارید ، اگر گرفتار آفتی در وجودتان شدید که نمی‌توانید از شرش خلاص شوید ، نمازتان را با توجه ، متین ، آرام و با مخاطب قرار دادن خدا بخوانید . سر نماز با او حرف بزنید . بخواهید با جانتان « اهدنا الصراط المستقیم » را . حس کنید و ببینید خدایی را که در مقابلتان ایستاده ،  نگاهتان میکند و منتظر است حرفهایتان را بشنود . شاید اصلا فلسفه ی تکرار هر روزه ی نماز چیزی نیست مگر تقویت همین حس حضور و مخاطب بودن دائمی خدا در وجود انسان ...

#عنکبوت /۴۵ 
..إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا  تَصْنَعُونَ ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۰۶:۱۵
Ham Saie
 تو را به نامهایت می‌خوانم . به شعرهایی که شاعران برای تو سروده اند و صفاتی که مخلصین بر تو شمرده 
که از تمام دار دنیا ما را همین بس که به هر نامی بخوانیمان ، میم مالکیتت را بر آن بخشیده ای .
 صدایمان می کنی 
مخلوقم ، بنده ام ، همسایه ام ...
ما را کفایت که در قید همان یک ضمیر مالکیت توییم
 در بند تک حلقه ی میم تو ..‌.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۶ ، ۰۵:۴۲
Ham Saie
ای فرزند آدم زمانی که خدا را می‌بینی که انواع نعمتها را به تو می‌رساند در حالیکه معصیت کاری ، بترس ...

نهج‌البلاغه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۸:۵۵
Ham Saie
یا رب امان ده تا بازبیند 
چشم محبان روی حبیبان ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۰۸:۳۱
Ham Saie
این بار زنده می خواهمت
 نه در رویا ، نه در مجاز
 این که خسته بیایی بنشینی در برابرم
 در این کافه پیر
 نه لبخند بزنی آن گونه که در رویاست
 ونه نگاه عاشقانه بدوزی در نگاهم
 صندلی ات را عوض کنی 
در کنارم بنشینی
 سر خسته ات را روی شانه ام بگذاری
 وبه جای دوستت دارم بگویی 

" گم کرده ام تو را، کجایی ...!!!



کلورانیس شاعر یونانی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۰۸:۲۹
Ham Saie
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید 
شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد ... 

حافظ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۲۱:۳۳
Ham Saie
مشکل بزرگ آینده ی این منطقه نه عربستان است نه داعش . بلکه همه پرسی شهریور ماه کردستان عراق است .اگر این همه پرسی صورت بگیرد و کردستان اعلام استقلال کند ، کردستان در محاصره ، در کنار اسرائیل تبدیل به تنها دولت غیر عرب خاور میانه و در آینده ی نزدیک شریک استراتژیک او خواهد شد . جای تعجب ندارد اینقدر در ااسرائیل ازین مسئله استقبال شده و  و در کشورهای دیگر مخالفت . جنگهای بزرگی در راه است .عراق و کردستان ، ترکیه و کردستان ، ایران و پ ک ک ...   برای مردم کرد نژاد از هر چیزی مهمتر است  . و این بارزانی دست بردار نخواهد بود تا زمانی که مستقل شود . خدا می داند کی قرار است خاورمیانه رنگ  آرامش به خود ببیند . ای کاش همه ی اینها در حد حرف بمانند ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۲۱:۱۱
Ham Saie

.

دلم خون است . برای آتنا . برای حرفهای سردار در جشن آزاد سازی موصل ، برای میانمار . برای اینهمه مصیبت نا پیدا که بر دل تو نشسته ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۶ ، ۲۰:۵۷
Ham Saie

روزی مرحوم آخوند کاشی (رحمه الله) مشغول وضو گرفتن بود که شخص با عجله آمد، وضو گرفت، به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد. با توجّه باینکه مرحوم آخوند خیلی مؤدّب وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می‌آورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود. به هنگام خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد.

ایشان پرسیدند: چه کار می‌کردی؟

گفت: هیچ.

فرمود: تو هیچ کار نمی‌کردی؟

گفت: نه! می‌دانست که اگر بگوید نماز می‌خواندم، کار بیخ پیدا می‌کند.

آقا فرمود: مگر تو نماز نمی‌خواندی؟

گفت: نه!

آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی.

گفت: نه آقا اشتباه دیدی.

سؤال کردند: پس چه کار می‌کردی؟

گفت: فقط آمده بودم بگویم من یاغی نیستم، همین.

این جمله در مرحوم آخوند (رحمه الله) خیلی تأثیر گذاشت. تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند می‌پرسیدند، ایشان با حال خاصی می‌فرمود: من ‌یاغی نیستم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۶ ، ۲۰:۱۲
Ham Saie

اینو امروز صبح گرفتم . صداشو یکمی بلند کنین حیف نیست من این صداها رو ول کردم اومدم چسبیدم به اون شلوغی و آلودگی !؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۶ ، ۰۷:۵۶
Ham Saie
خیلی وقت بود که با هم پارک نرفته بودیم .نه که واسه گردش بیرون نرفته باشیم . منظورم پارک بماهوَ پارکه ) که بریم زیر اندازی چیزی بندازیم و شام بخوریم .پیشنهادشو مامان سر ناهار داد که ثمینو ببریم بیرون یخورده حالش عوض شه . سر ظهری کلی سخنرانی براش رفته بودم که اصلا مسئله کنکور نیستو مهم تلاشیه که کردی و تغییری که تو سبک زندگیت تو این یه سال بوجود آوردی .اینکه یه برنامه برای هر روزت بریزی و بهش پایبند بمونی ، حتی اگه کنکورم قبول نشی بزرگترین دستاورد زندگیته که خیلیا تا ده بیست سال بعد کنکورم نمیتونن بهش برسن . واسه همین اصلا بزرگ نمیشنو و هر ده سال به زحمت دو سه سال به سن عقلیشون اضافه میشه .اونوقت دلیلی نداره تو بخوای ناراحت شیو غصه بخوری .تازه هنوز که نتایج نیومده . نشد سال دیگه.. . اونم کلی گله گلایه و گریه زاری که نخیر تو نمی‌دونی ، من بلد بودم و وقت کم آوردم و ازین حرفا .
 سوار ماشین شدیم و بعد کلی گشتن تو شلوغی پارک یه جای خالی وسط چمنا پیدا کردیم . تهران و شهرای بزرگ یه خاصیتی دارن که هیشکی هیشکیو نمی‌شناسه و هرکی سرش تو کار خودشه . ولی ارومیه فرق می‌کنه .حداقل تا جایی که من یادمه همیشه اینطور بوده . کمتر شده بیرون بریم و یه آشنا نبینیم. سی سال پدرت تو یه شهرستان چند صد هزار نفری کوچیک معلمی کنه ، حتما از ۱۰۰ نفر یکی پیدا میشه که بشناستش .حالا مادرمو خودمو آشناهای ما هم به کنار . همون طور که نشسته بودم ،عابرارو نگا میکردم ، متعجب که چقدر سلایق مردم تو این چند سال عوض شده و فرهنگ تهران اینجام رسوخ کرده . از لباسایی که میپوشن گرفته تا سگ گردونی که تا چند سال پیش تابو بود.
 اذان که شد گفتم من همینجا میخوام نمازمو بخونم . برگشت نگام کرد که نخیر رستوران اونور خیابون مال سپاهه نمازخونه و وضوخانه هم داره .برو اونجا بخون .گفتم اتفاقا می‌خوام همینجا بخونم که مردم ببینن . 
گفت نمازی که واسه دیدن مردم ریا میکنی اصلا قبول نمیشه . بهش گفتم عمدا میخوام ریا کنم و همینجا بخونم که ببینن هنوزم دین خدا تو مملکت جاریه و فک نکنن اکثریتن .تازه خیلیا که واسه رودربایستی نمی‌خونن با دیدن یه نفر ممکنه رودربایستی بزارن کنار و اونام بخونن .
 نماز مغربو خوندمو برگشتم که وقت نماز عشا برسه .بهم گفت می‌دونی داداش اصلا نماز و این چیزا مهم نیست . مهم انسانیته .که آدم انسان خوبی باشه .اینهمه نماز خون هستن چند نفرشون آدم درستی درومده .اینهمه بینمازم هستن که کلی خدمت به بشریت کردن .
همون لحظه یه پژو ازونور خیابون رد شد که صدای نوحه شو تا آخر بلند کرده بود .طوری که صدای موسیقی بقیه ی ماشیناو شهربازی رو نمی‌شد شنید . بهم گفت بیا اینم یکی ازون نفهمای نمازخون .
 چشم غره رفتم که تو کی اینطوری شدی !؟
 مامان ازونور چشمک زد که ینی بحث نکن .اعصابش واسه امتحان خورده. گفتم ببین من با غیر مسلمونا کار ندارم .اونا حسابشون جداس ولی تو که اعتکاف رفتیو ماه رمضون قرآن خوندی چرا این حرفی می‌زنی ؟ مگه نخوندی که بهشتیا به جهنمیا میگن
 ما سلککم فى سقر که چرا اهل سقر و جهنم شدین 
اونام میگن که لم نک من المصلین.ما از نمازخونا نبودیم .
 در ضمن اینکه میگی آدم فقط باید خوب باشه .مگه شیطان حرف دیگه ای غیر این زد .اونم میخواست خوب باشه و اتفاقا خدارو عبادت کنه .ولی نه اون خوبی که خدا ازش میخواست .خوبی که خودش انتخاب کرده بود. که من حتی بجاش صد هزار سال دیگم تو رو میپرستم ولی ازم نخواه به آدم سجده کنم . دیدی که خدا اون طوری پرتش کرد بیرون ... ایناییم که مردم آزاری میکنن خواهشن ننویس به حساب دین .همینان که با کاراشون انسانای شریفو تو دید مردم بد می‌کنن و باعث این وضع شدن .‌..
چیزی نگفت و دوباره سرشو برد تو گوشی که ادامه سریالشو ببینه . حتی بعد برگشتنم با کسی حرف نزد و مستقیم رفت اتاقش که بخوابه .
تنها که شدیم مادر بهم گفت کار خوبی نکردی . نباید بحث می‌کردی . تو که میشناسیش .حتی اگه چیزیم بگه از ته دلش نیست و از رو عصبانیت میزنه.
گفتم اتفاقا خوب شد این حرفارو زد .حداقلش اینه که فهمید نماز خوندن اونقدرام بی دلیل نیست .حالا دوستاش هر چی می‌خوان بگن .
اونشب خوابیدم . سر صب که با صدای گوشی بیدار شدم ،  زیر چشمی دیدم اونم بیدار شده بود و داشت چادر نمازشو بر می‌داشت ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۰۷:۴۲
Ham Saie
داشت آیه های ابتدای سوره ی واقعه رو برای تفسیر مرور میکرد که ازش پرسید حالا به نظر شما ،  ما جزو کدوم دسته ایم .
 گفت خب به نظر من امثال آدمایی مثل ما که جرم و جنایت نمی‌کنیم . مال مردمم نمی‌خوریم .گناه آنچنان بزرگ هم سعی میکنیم انجام  ندیم . پس انشالله از صحاب شمال نیستیم . اگه از سابقون هم نشیم حتما از اصحاب یمین  هستیم . 
نگاش کرد گفت هه . فک کردید :) .خوش بحال شما . ولی اصحاب یمین خیلی جلوعن . 
تعجب کرد گفت اینجا که سه دسته بیشتر نیست . نکنه منظورتون اعرافه ؟
 گفت حتی اونام جلوترن . این دسته بندی خیلی کلیه .
 دوباره پرسید چطور ؟ 
دستاشو بالا برد و گفت .ببین دستای منو . فرض کن دست چپم اصحاب شمالن و دست راستم اصحاب یمین . وسط این دوتا جائیه که مال متوسطین و مرز بین ایندو دسته اس . متوسطین کین ؟ خدا تو سوره ی توبه آیه ۱۰۲ اینطور معرفیشون می‌کنه : 

وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.. 

خلطو ینی اینا همه چیو با هم مخلوط آوردن . کسایی که حرام و حلال و گناه و ثوابو با هم خلط کردن . اگه یه ثواب کردن ، یه گناهم کنارش کردن . اینا همون گروه متوسطین هستن که امثال ما را شامل میشن . خدا به پیامبرش میگه که بهشون بگو از رحمت من ناامید نشن و تو ازشون صدقه بگیر و براشون دعا کن که خدا انشالله پاکیزشون می‌کنه و از متوسطین میان به سمت اصحاب یمین .پس اگه همه ی واجباتو انجام دادی و از همه محرمات چشم پوشیدی اونوقت کمّل اصحاب یمینی . 
گفت عجب . پس اینطوری هرکس علاوه بر اینا مکروهاتو ترک کنه و به مستحباتم عمل کنه میشه جزو سابقون دیگه . نه ؟ 
دوباره دستاشو برد بالا گفت فرض کن دست چپم اصحاب یمینن و دست راستم سابقون . وسط دوتا دستامم مال متوسطین ایندو دسته اس . پس هرچی تو مسیر حرکتت ، علاوه بر عمل به واجبات و ترک محرمات عمل به مستحبات و ترک مکروهات رو اضافه کنی ،  میرسی به قله ی  متوسطین مسیر از اصحاب یمین به سوی سابقون و به اون وسط نزدیک‌تری .
 پرسید پس اونوقت کیا کامل از مرحله ی اصحاب یمین رد میشن و جزو سابقون قرار میگیرن ؟
گفت سوره ی عنکبوت آیه ی ۶۲ :
 الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا … 

اینجا خداوند نفرموده جاهدوا الینا بلکه گفته جاهدوا فینا . فینا یعنی در ما جهاد میکنند نه به سوی ما . اینجا فنا مد نظره. یعنی این افراد جهاد در راه خدا رو به کمال رسوندن و ازین به بعد خداوند سبلی رو مقابلشون قرار میده که در فنای اون جهاد کنند .این سبل فرق داره با اون سبلی که به عنوان مثال می‌فرماید : إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا . اونها راههایی فراتر از این راهها هستن . راههایی که خدا مخصوص اینها در مقابلشون قرار می‌ده. 
پرسید حالا چرا این افراد عده ی زیادی از گذشتگان بودن و عده ی قلیلی از متاخرین ؟ 
گفت متاسفانه اقتضای این زندگی باعث شده که مردم دیگه فرصتی برای توجه به مستحبات و مکروهات ندارن . کسی که حلال و حرام رو رعایت کنه ، چه بسا تعجب کنیم که چنین افرادی رو اگر دورو برمون ببینیم . درحالیکه یک فرد اینچنینی شاید یک انسان عادی بوده برای مردم در گذشته . حالا شما این واژه ی دیجیتال را در نظر بگیر .شاید خندت بگیره ولی کسی چه میدانه شاید دجال که اینهمه در روایات داریم ، همان معرب دیجیتال باشه که اینطور مردم را سحر کرده و شرق و غرب عالم را در ثانیه ای طی میکند و از هر مویش آوازی بلند است . مردم عالم دیگر آنقدر توجه ندارن به این مسائل .. انشالله که ما از عمل کنندگان باشیم .
 دوباره پرسید حالا فرض کنیم که جزو اصحاب یمین قرار گرفتیم . آیا در بهشت حسرت هست به حال کسانی که در مقامهای بالاتر از ما هستن ؟ 
گفت انشالله که شما از سابقون هستین .ولی برای این سوال من خاطره ای در ذهنم آمد. یکبار ما مامور شدیم از آموزش پرورش استان بریم خدمت حضرت امام . من آنجا که در مقابل امام بودم و ایشان رو از نزدیک زیارت کردم یک حال معنوی خیلی خوبی داشتم . مقام رهبری حضرت امام که یک مقام بالاتری از ماست ولی ما حسرت نمیخوردیم که کاش بجای امام بودیم . بلکه از زیارتشان حال خوب هم به ما می رسید. آنجا به دهنم رسید تفاوت مقام بهشتیان هم باید همینطور باشه . حسرتی هم باشه این شکلی خواهد بود . شوقی برای دیدارشان . نه به مقامشان . چون قرار نیست در بهشت حال آدم حال ناسازگار باشه. اگر قرار باشد در بهشت هم حسرت بخوریم که نمی‌شود :)

#نقل به مضمون از صحبتهای ابوالفضل_بهرام پور
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۶ ، ۲۱:۰۷
Ham Saie
✅ یک آیه از جزء 18

 و الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3 مؤمنون)

 و آنان که از [هر گفتار و کردارِ] بیهوده و بی فایده روی گردانند.

🔸 لهو و لغو

اگر ما این مجموعۀ زندگى و این مجموعۀ مرتبط و منسجم را در نظر گرفتیم، لهو و لغو در این مجموعه، با لهو و لغو در یک مقطع جدا و منقطع‏ از مجموعه‏ ها، مفهوم متفاوتى پیدا مى‏ کند.

در این آیه‏  لغو را با سنّت نمى ‏سنجند، که لغو را با اهداف مى‏ سنجند. 
حجى که با هدف حسین نخواند، لغو است، حتى ذنب است. 
خوب دقت کنید❗️

◽️ اعراض از هدف، لغو را معنا مى‏ کند؛ 
یعنى اگر تو مى ‏خواهى ببینى این کار لغو است یا نه، درست است یا غلط، باید ببینى با هدف تو هماهنگ است یا نه. 
این ارتباط تنگاتنگ در این مجموعه زنده، با هدف، لغو را مشخص مى ‏کند؛ یعنى عامل مشخص کننده عمل در این شرایط، تنها سنت ‏ها و حدود شرعى قضیه نیستند، بلکه اهداف تو هستند که وضعیت تو را مشخص و روشن مى‏ کنند و اینجاست که اگر آدمى بخواهد بسنجد و بفهمد باید این چنین مجموعه ‏اى را با هم بسنجد.

🔻 ما خیال مى ‏کنیم که‏ سنت‏ و استحباب عمل ما را از لغو مى ‏رهاند در حالى که‏ لغویت‏، با جهت‏ مشخص مى ‏شود. مادام که هدفى و طرحى و برنامه ‏اى نباشد خوبى‏ هاى تو لغو است و حتّى واجبات تو در جاى خود ننشسته و حج تو به نفع یزید تمام شده و طاعات تو، قدرت‏ هاى شیطان را بهره‏ مند ساخته است. بى ‏جهت نیست که در این سوره‏ با این تعبیر، از لغو سخن مى ‏گوید: 

🍃والَّذینَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُون🍃

نمى ‏گوید الذین هم عن اللغو مجتنبون؛ از اجتناب و کناره ‏گیرى و ترک سخن نمى ‏گوید. از اعراض سخن مى‏ گوید و اعراض و اقبال، لازمۀ توجه و عدم توجه به جهت و هدف است. حد لغو با اعراض از جهت، مشخص مى ‏شود.

🔸 خدایا! به حق محمد و آل محمد، بحق محمد و آل محمد، بحق محمد و آل محمد، در این شب قدر عنایتى کن که به زندگى منسجمى برسیم!

زندگى ‏اى که معارف ما، آمال ما، احوال ما و اعمال ما در آن با هم گره بخورند و لغو و ذنب ما در این مجموعه معنا شود.
الآن، وقتى که مى ‏خواهیم گناه‏ ها را جمع بندى کنیم به چیزهاى محدودى مى ‏رسیم، مى‏ گوییم این گناه است، در حالى که در آن نگاه، هر چه که تو را به هدف‏ نرساند گناه است؛ «انَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً » (1) آنچه جز خدا باشد وثن است. هر چه را جز خدا بپرستید وثن مى ‏شود.
این نگاه مجموعى است که وضعیت عمل من را مشخص مى ‏کند.

🚩 به یکى از دوستان گفتم نمى ‏خواهم خوف و حذرى را که در دل تو هست بردارم ولى واقعیت امر این است که ما در این شب ‏هاى احیا، اول باید از طاعتمان استغفار کنیم. بگوییم خدایا! این نمازها و روزه ‏ها مال خودت! ما هیچ کارى با اینها نداریم. صاف و پوست کنده مى ‏گوییم ما با همه بدى ‏هایمان آمده ‏ایم و با همه خوبى ‏هاى تو مى ‏خواهیم برگردیم! غیر از این هم حرف حساب سرمان نمى ‏شود!

🔻 بحث این نیست که من غیبت کرده ‏ام، من توبه کرده ‏ام ...، بحث این چرت و پرت‏ ها نیست. نماز من با او نبوده، در نمازم 500 تا زن گرفته‏ ام، 5000 تا معاشرت داشته‏ ام، 6 تا دعوا کرده ‏ام، چند دفعه کلانترى رفته ‏ام.

چه نمازى⁉️
اگر کسى با شما این گونه حرف بزند، نمى ‏پذیرید، به تعبیر خداوند «لَسْتُمْ بِآخِذیهِ الّا انْ تُغمِضُوا فِیه‏ » (267 بقره) 
اگر کسى با خود شما اینگونه برخورد مى‏ کرد، قبول نمى ‏کردید، مگر با چشم پوشى و غمض عین ...

◽️ بحث این است که ما فقیریم، ما عاجزیم، ما دستمان خالى است.
امروز جاهل هستیم نمى ‏فهمیم که این کفش ‏ها براى ما کوچک شده، فردا که مى‏ خواهیم حرکتى بکنیم و گامى برداریم، مى‏ بینیم ذلیل هستیم، مى‏بینیم ماندگاریم!

با همه گرفتارى آمدیم، هیچ نداریم.
به این طرف و آن طرف نگاه مى ‏کنم مى ‏بینم هیچ ندارم. 
خیال مى ‏کنم علمى دارم، عشقى دارم، حالى دارم، فردا مى ‏بینم این ‏ها همه به اندازه من هم نبودند تا چه رسد که به اندازه او.

آدم خجالت می کشد❗️
______________________________
(1) آیه 17 عنکبوت
وثن با صنم تفاوت دارد؛ 
صنم بتهاى سنگى و چوبى و ... را مى ‏گویند اما وثن نام هر معبودى غیر از خداست هر چند حسى نباشد؛ مانند بت دنیا و بت نفس و ....


#آیات_منتخب_ماه_مبارک 96

📚 برگرفته از کتاب خط انتقال معارف، ص 101 - 103 
و درسهایى از انقلاب (قیام)، ص 183 #استاد_صفایی 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۲۱
Ham Saie
نوشتم ...
بعد از سالها 
برای غریب ترین آشنا ، برای کسی که هیچ از او نمیدانستم جز یک اسم . که هر شروعی از ازل به اسم بود . 
به اسم الله ، الرحمن ، الرحیم ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۱۱
Ham Saie

باید از حالا اوسا (استاد) را عوض کنی؛ یعنی تاکنون هرکاری میکردی برای خودت میکردی، از این به بعد هرکاری میکنی برای خدا بکن و این نزدیکترین راه به خداست( پای را بر سر خود نه، یار را در آغوش آر)
.
.
اگر کسی طالب راه نجات باشید و بخواهد به کمال واقعی برسد و از معانی توحید بهره ببرد باید به چهار چیز تمسک کند: اول: حضور دایم، دوم: توسل به اهل بیت، سوم: گدایی شبها، چهارم: احسان به خلق.
.
.
آیت الله مهدوی کنی(ره) فرمودند: درآغاز طلبگی وقتی میخواستم لباسی برای خود بخرم پیش شخصی به نام شیخ رجبعلی خیاط رفتم. پارچه را برای ایشان بردم. محل کار او در منزلش و در اتاقی نزدیک در بود. قدری نشستم، ایشان آمد و گفت: خوب! حالا میخواهی چکاره شوی؟ گفتم: طلبه. گفت: میخواهی طلبه بشی یا آدم؟ من قدری تعجب کردم که چرا یک کلاهی با یک معمم اینگونه حرف میزند، سپس گفت: ناراحت نشو. طلبگی خوب است، ولی هدفت آدم شدن باشد. به شما نصیحتی میکنم که فراموش نکن، از همین حالا که جوان هستی و آلوده نشده ای، هدف الهی را فراموش نکن، هرکاری میکنی برای خدا انجام بده، حتی اگر چلو کباب میخوری به این قصد بخور که نیرو بگیری و در راه خدا عبادت کنی، و این نصیحت را تا آخر عمر فراموش نکن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۱۱
Ham Saie

امام صادق (ع) به آن شخص فرمودند: این علمى که پیدا کردى، از کجا پیدا کردى؟ چگونه بر اسرار غیب مطلع شدى؟ گفت: یابن رسول الله هر چه دلم خواست، بر خلاف آن عمل کردم، با امیال نفسانى مبارزه کردم. البته این یک راهى است که باید پروردگار مساعدت بکند. یک راه هم مخصوص اولیاى خداست که هر چه عمل میکنند، براى خدا باشد. اگر نماز میخوانم، براى خاطر پروردگار باشد. همانطورى که در منزل وضو میگیرم، خارج از منزل هم همانطور وضو بگیرم. خدا رحمت کند مرحوم حاجى انصارى را که گفت: در منزل کسى مهمان بودم، وقتى خواستم بخوابم، صاحب خانه براى من آب وضو آورد وگفت: شما قبل از خواب وضو نگرفته اید! به صاحب خانه گفتم: من در منزل خودم هم قبل از خواب وضو نمیگیرم. خداى ناکرده، طورى نشود که در منزل خودت وضو نگیرى؛ اما در خانه ی مهمان وضو بگیرى! این شرک است. چنین شخصى مشرک است.


#شرط اینه از همینجا که تا خرخره تو منیت فرو رفتی بلند شی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۳۹
Ham Saie

روزتونو بسازید :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۵
Ham Saie
همانا تو بر خودت طبیب قرار داده‌شده‌اى، براى تو بیماریت بیان شده است، و نشانه سلامتى بر تو شناسانده گشته، و به دارویت رهنمائى‌شده‌اى، پس بنگر که قیام و پاسداریت بر نفست چگونه مى‌باشد! ...
قلب خود را قرین و همراهی نیکو و فرزند شایسته‌اى براى خود قرار ده، دانش خود را براى خودت پدرى قرار ده که از آن پیروى کنى، و نفس خود را براى خویش دشمن قرار ده که با آن مبارزه کنى، و مال خویش را عاریتى قرار ده که آن را برگردانى...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۵
Ham Saie

در افسانگان ترک از موجودی غریب به نام " یاز قودوغی" سخن به میان آمده که همواره حیرت موخرین و ادبا را بر انگیخته.کاملترین توصیفات از این موجود در مکتوبی بوده الکترال مرسوله به سنه ی 1437 قمری از جانب شیخ قشون ایران زمین در بلاد آذر آبادگان به جانب فرزانه ی شوریده در شعر و هنر آن دوران ، در بلاد کفر ، اندر پاسخ شیخ به سوال آن فرزانه در معنای " یازقودوغی" ...

این تقریر شرح آن موجود است اندر آن مکتوب ...

"سلام 

واما بعد ...

از ما در معنای "یازقودوغی"  به پرسش آمدی. بدیهیست که چنین امری بر تو مشتبه گردد . من این از قبل میدانستم . این مفاهیم عمیق عرفانی را که هرجایی مطرح نمیکنند .عالِمی میباید و مدرسه ای و صد البت تشنه ی حقیقتی . من این تشنگی در تو از روز نخست دیدم .اندر میان طلاب تنها تو مصداق بیت شیخنا مولانا که فرمود:

آب کم جو تشنگی آور بدست. 

تا بجوشد آب از بالا و پست

 گشته ای . پس بشنو تا این ماوقع گفته آید با تو از حدیث اوتاد ...

"یاز" در السنه ی رجال ترک اندر معنای بهار است . شاعر در صب رقیب میسراید " بهار گلیپ یاز گلیپ ، یاغش گلیپ یاش گلیپ ، سنین ده باشان داش گلیپ" که معنایش چون موضوع بحث نیست ، بماند . ولی بالکل ملتفت گشتی که "یاز " همان بهار است . و "قودوخ" ... آیا میدانی "قودوخ "چیست ؟ قودوخ ، صبیّه ی دراز گوشان است که شنیده ام در ادب معاصر ویکیپدیا  "کرّه خر" ش نامیده اند ...

حال که این امر برتو معلوم گشت ، فهمیدی که "یازقودوغی" همان "کرّه خر بهاریست" ...

مسئلتُن یا شیخ : " کره خر بهاری به چه ویژگی شناخته میشود؟ "

بله. بدانید  که دوران بارداری خران قریب به یک سنه است .این نژاد یک سال فرزندش را در بطن میپرورد و نتیجه اش خر دیگریست که تحویل اجتماع میدهد .تصور کن این کره خر نفهم در روزی از روزهای سرد زمستان چشم بر جهان بگشاید . آیا این تن نحیف یارای آن دارد که بر سوز سرما فایق آید ؟ آیا گشودن درهای طویله و هجوم سرما به داخل طویله کار خوبیست ؟  هرگز ...

باید آنقدر در طویله بماند و شیر خر بخورد تا قوت خر بگیرد و جان یابد ... 

این گونه است که کره خر مذکور و مادر گرامی ، سه ماه تمام را در طویله به سر میبرند . دیگر دنیایشان همان طویله میگردد .با آخورش انس میگیرند . با پِهِن و یونجه اش. با در و دیوارش .آری . دنیا در نظر کره خر همان طویله است ...

و ناگهان روز موعود فرا میرسد ...

در روزی از روزهای بهار که هوا مساعد گشت ، دربهای طویله در مقابل دیدگانشان گشوده میگردد . کره خر هجومی از نور را به داخل میبیند و متحیر میماند ... آیا این همان نور عظیم است ؟ رستگاری عظیمی که نیاکانمان وعده اش را داده اند ؟ 

بر میخیزد و پیش میرود .هنوز چشمانش تاب این حجم از نور را ندارد . پس به آهستگی قدم به بیرون مینهد و ناگهان ...

گلزار میبیند و ریاحین ، خورشید میبیند و ابر ، خاک میبیند و علف ... آه ای رستگاری عظیم ... همانا وعده ی پیشینیان حقیقت داشت ... از خود به در میشود . آری ... " گر او هست حقا که من نیستم " . دیگر خود خرش نیست ... خر دیگری گشته ... نعره بر می آورد ... جامه میدرد و خشتک ، شلنگ میپراند و جفتک ... اینسو میدود و آنسو ... کدامین بشر را یارای توقف هست این بهیمه را ؟ مگر میتوانی نزدیکش شوی ؟ جِرَت میدهد ...با کلّه میرود توی صورتت ... جفت پا میرود توی شکمت ...

پیشینیان چون این تتوعات را در این موجود دیدند ، آنرا مصداقی از آدمهای تازه به دوران رسیده دانستند و گفتند حیف باشد نامی بر اطوار غریب این موجود ننهند . پس " یاز قودوغی" ، کره خر بهاریش نامیدند . اخیرا دیده ام در بلاد فرنگ ریچارد باخ نامی ، کتابی مرقوم داشته با عنوان " جاناتان ، مرغ دریایی " و پول کلانی به جیب زده .  متقلب نامرد "یاز قودوغی ، کره خر بهاری ما را برای روایتش به عاریت گرفته ...

بگذریم ...

این روایت سینه به سینه و نسل به نسل منتقل گشته و تا امروز در صدر ما نهان بود . من امروز این گنج عظیم حکمت را بر تو گشودم .باشد که پند گیری و بر آیندگان گشایی ...

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته ...

هشتم ربیع الثانی 1437 قمری 


پ ن : دل شیخ برای رفیقنش تنگ است ... اگر این نامه را نمی نوشت دق میکرد 

پ پ ن : دیدید ما چیزی ننوشتیم ، حتما ... 

خودتان بنویسید . که حالمان به شود به نبشته ای ، لبخندی از دوست


Fic

#سربازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۴۰
Ham Saie



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۴۰
Ham Saie

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۹
Ham Saie



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۰۲
Ham Saie


 "I can't talk about our love story, so I will talk about math. I am not a mathematician, but I know this: There are infinite numbers between 0 and 1. There's .1 and .12 and .112 and infinite collection of others. Of course, there is a Bigger infinite set of numbers between 0 and 2, or between 0 and a million. Some infinities are bigger than other infinities. A writer we used to like taught us that. There are days, many of them, when I resent the size of my unbounded set. I want more numbers than I'm likely to get, and God, I want more numbers for Augustus Waters than he got. But, Gus, my love, I cannot tell you how thankful I am for our little infinity. I wouldn't trade it for the world. You gave me a forever within the numbered days, and I'm grateful

از "بِعدَدِ ما احاطَ به علمُک " که حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم . جان گرین تمامش را در همین یک بند توضیح داده ...


پ ن : قطعه ایست از رمان the fault in our stars نوشته John Green .با عنوان « خطای ستارگان بخت ما»  در داخل ترجمه شده

پ پ ن:عنوان قسمت پایانی دعای « اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و ...

#تمام_ناتمام_من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۱۵
Ham Saie

سر راه امام حسین یک غلام ، گریه می‌کرد ناراحت بود دلش  گرفته بود .

دلش گرفته است ، غلام هم هست، ضعیف است، یک جایی نشسته، سر راه امام حسین هم هست، تمام شد دیگر!

همۀ شرایط نجات فراهم است. آدم کافی است مظلوم باشد،  ضعیف باشد، دلش گرفته باشد، سر راه امام حسین هم بنشیند.

همین چند تا شرط کافی است برای نجات.

آقا امام حسین علیه‌السلام رد نشد از پیشش، دید دارد آه می‌کِشد، یک تکه نان می‌‌خورد، یک تکه نان می‌اندازد جلوی سگ.

آقا فرمود: چه شده است؟

گفت: آقا ولم کن!

گفت: نه چه شده تو به من بگو!

گفت: غلام یک ارباب یهودی هستم، هیچ‌کسی هم نمی‌خرد ما را  ببرد از اینجا بیاورد بیرون خودمان هم دیگر خسته شدم دیگر کسی ما را در نمی‌آورد.

آقا فرمود: بلند شو برویم!

آوردش درِ خانۀ یهودی . در زد تا یهودی آمد،شناخت

السلام علیک یا ابا عبدالله! این‌قدر احترام به امام حسین کرد!

آقا درِ خانۀ ما آمدی؟! آقا فرمود که این غلامت را خواستم بخرم می‌فروشیش به ما؟

گفت آقا بخریش؟ مال شما! اصلاً این هدیه به شما!

آقا بلافاصله به غلام فرمود: من هم تو را در راه خدا آزاد کردم. آقا این را می‌گویی!

تو که هستی حسین؟

خانم یهودی از تَه خانه آمد گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله! ناز قدم‌های تو آن باغی که آن غلام تویش خدمت می‌کرد باغ مال من بود، من هم باغ را به او می‌بخشم.

آقا لبخند زد به صورت غلامِ

دیدی!

دیگر دلت گرفته که نیست؟ ما از بندگی غیر به بندگی خدا پناه ببریم.

آقا خواست خداحافظی بکند یک غلام آن‌جوری آزاد کرد دو تا غلام دیگر این‌جوری.

خانمِ گفت: آقا تا اینجا هستی من می‌خواستم به خاطر یمن قدم‌های تو مسلمان بشوم اشهد أن لا اله الّا الله! مردِ هم مسلمان شد.

او را از غلامی آنها نجات داد

اینها را از غلامی شیطان نجات داد و هوای نفس...


#پناهیان


پ ن : امروز مطلبی از علامه طباطبایی می‌خواندم ، جایی نوشته بودند "زمانی سخن بگویید که سخنتان از سکوتتان زیباتر باشد " 
من ؟ هیچ . من نگاه ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۱۲
Ham Saie
بین همه خبرهای ناراحت کننده ی این روزها، هیچ چیز نمی‌توانست مانند شنیدن خبر انتشار رمان جدید رضا امیرخانی خوشحالم کند .برای منی که همراه منِ اویش صدای نفسهای عشق را شنیدم ، با نشت نشا و نفحات نفتش به بلوغ رسیدم ، با ارمیا و بیوتنش هم نفس شدم و با قیدار مرثیه خواندمو اشک ریختم ، کمتر نویسنده ای رضا امیرخانی میشود .
امیدوارم کتاب به نیمه دوم نمایشگاه امسال برسد 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۲۵
Ham Saie

 


Mina_Christopher Rezaei

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۰۰
Ham Saie
گفتی بایست 
ایستادم .
گفتی دوردست‌ها آتشی برپاست .میبینی ؟ 
گفتم یارای دیدنم نیست . 
گفتی بمان برایت نور خواهم آورد . و رفتی ...
ماندم .
سالهاست رهگذران می‌گذرند و قصه ی آن شب تو را تعریف میکنند
و من هنوز چشم انتظار رویت به میقات نشسته ام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۰۶
Ham Saie
_ بازم که خودتو خسته کردی
⁦⁦
_ یادته دفعه ی پیش چی بهت گفتم ؟
 آره 
_حالا که از بقیه فارغ شدی روتو میکنی طرفم؟دلم تنگه برات 
 ⁦:')
_ دستاتو میذاری تو دستام ؟ 
⁦  ⁦:)

۹۴/۱۱۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۰۴
Ham Saie

صبح به صبح هدهدت بیاد و سلامت بده و سلیمان وار بپرسی

از سبا چه خبر؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۱۵
Ham Saie