یا جاری اللصیق ...

در افسانگان ترک از موجودی غریب به نام " یاز قودوغی" سخن به میان آمده که همواره حیرت موخرین و ادبا را بر انگیخته.کاملترین توصیفات از این موجود در مکتوبی بوده الکترال مرسوله به سنه ی 1437 قمری از جانب شیخ قشون ایران زمین در بلاد آذر آبادگان به جانب فرزانه ی شوریده در شعر و هنر آن دوران ، در بلاد کفر ، اندر پاسخ شیخ به سوال آن فرزانه در معنای " یازقودوغی" ...

این تقریر شرح آن موجود است اندر آن مکتوب ...

"سلام 

واما بعد ...

از ما در معنای "یازقودوغی"  به پرسش آمدی. بدیهیست که چنین امری بر تو مشتبه گردد . من این از قبل میدانستم . این مفاهیم عمیق عرفانی را که هرجایی مطرح نمیکنند .عالِمی میباید و مدرسه ای و صد البت تشنه ی حقیقتی . من این تشنگی در تو از روز نخست دیدم .اندر میان طلاب تنها تو مصداق بیت شیخنا مولانا که فرمود:

آب کم جو تشنگی آور بدست. 

تا بجوشد آب از بالا و پست

 گشته ای . پس بشنو تا این ماوقع گفته آید با تو از حدیث اوتاد ...

"یاز" در السنه ی رجال ترک اندر معنای بهار است . شاعر در صب رقیب میسراید " بهار گلیپ یاز گلیپ ، یاغش گلیپ یاش گلیپ ، سنین ده باشان داش گلیپ" که معنایش چون موضوع بحث نیست ، بماند . ولی بالکل ملتفت گشتی که "یاز " همان بهار است . و "قودوخ" ... آیا میدانی "قودوخ "چیست ؟ قودوخ ، صبیّه ی دراز گوشان است که شنیده ام در ادب معاصر ویکیپدیا  "کرّه خر" ش نامیده اند ...

حال که این امر برتو معلوم گشت ، فهمیدی که "یازقودوغی" همان "کرّه خر بهاریست" ...

مسئلتُن یا شیخ : " کره خر بهاری به چه ویژگی شناخته میشود؟ "

بله. بدانید  که دوران بارداری خران قریب به یک سنه است .این نژاد یک سال فرزندش را در بطن میپرورد و نتیجه اش خر دیگریست که تحویل اجتماع میدهد .تصور کن این کره خر نفهم در روزی از روزهای سرد زمستان چشم بر جهان بگشاید . آیا این تن نحیف یارای آن دارد که بر سوز سرما فایق آید ؟ آیا گشودن درهای طویله و هجوم سرما به داخل طویله کار خوبیست ؟  هرگز ...

باید آنقدر در طویله بماند و شیر خر بخورد تا قوت خر بگیرد و جان یابد ... 

این گونه است که کره خر مذکور و مادر گرامی ، سه ماه تمام را در طویله به سر میبرند . دیگر دنیایشان همان طویله میگردد .با آخورش انس میگیرند . با پِهِن و یونجه اش. با در و دیوارش .آری . دنیا در نظر کره خر همان طویله است ...

و ناگهان روز موعود فرا میرسد ...

در روزی از روزهای بهار که هوا مساعد گشت ، دربهای طویله در مقابل دیدگانشان گشوده میگردد . کره خر هجومی از نور را به داخل میبیند و متحیر میماند ... آیا این همان نور عظیم است ؟ رستگاری عظیمی که نیاکانمان وعده اش را داده اند ؟ 

بر میخیزد و پیش میرود .هنوز چشمانش تاب این حجم از نور را ندارد . پس به آهستگی قدم به بیرون مینهد و ناگهان ...

گلزار میبیند و ریاحین ، خورشید میبیند و ابر ، خاک میبیند و علف ... آه ای رستگاری عظیم ... همانا وعده ی پیشینیان حقیقت داشت ... از خود به در میشود . آری ... " گر او هست حقا که من نیستم " . دیگر خود خرش نیست ... خر دیگری گشته ... نعره بر می آورد ... جامه میدرد و خشتک ، شلنگ میپراند و جفتک ... اینسو میدود و آنسو ... کدامین بشر را یارای توقف هست این بهیمه را ؟ مگر میتوانی نزدیکش شوی ؟ جِرَت میدهد ...با کلّه میرود توی صورتت ... جفت پا میرود توی شکمت ...

پیشینیان چون این تتوعات را در این موجود دیدند ، آنرا مصداقی از آدمهای تازه به دوران رسیده دانستند و گفتند حیف باشد نامی بر اطوار غریب این موجود ننهند . پس " یاز قودوغی" ، کره خر بهاریش نامیدند . اخیرا دیده ام در بلاد فرنگ ریچارد باخ نامی ، کتابی مرقوم داشته با عنوان " جاناتان ، مرغ دریایی " و پول کلانی به جیب زده .  متقلب نامرد "یاز قودوغی ، کره خر بهاری ما را برای روایتش به عاریت گرفته ...

بگذریم ...

این روایت سینه به سینه و نسل به نسل منتقل گشته و تا امروز در صدر ما نهان بود . من امروز این گنج عظیم حکمت را بر تو گشودم .باشد که پند گیری و بر آیندگان گشایی ...

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته ...

هشتم ربیع الثانی 1437 قمری 


پ ن : دل شیخ برای رفیقنش تنگ است ... اگر این نامه را نمی نوشت دق میکرد 

پ پ ن : دیدید ما چیزی ننوشتیم ، حتما ... 

خودتان بنویسید . که حالمان به شود به نبشته ای ، لبخندی از دوست


Fic

#سربازی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۱
Ham Saie

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">