یا جاری اللصیق ...

۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

امروز 29 سال را تمام کردم .برخلاف اینروزها  از صبح حال خوب عجیبی داشتم . حس انبساط خاطر و آرامش غریبی که درست همین امروز سراغم آمده بود.  عصر که به دعای عرفه رفتم از اول دعا اشکم بند نمی آمد . همین فرازهای امام . همین حرفهایی که بعد از هزار و چهارصد سال تمام حرفهای ناتمامت را تمام میکنند . وقتی با کلمه کلمه اش زندگی میکنی ...

اِلى مَنْ تَکِلُنى ؟  اِلى قَریبٍ فَیَقْطَعُنى ؟ اَمْ اِلى بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنى ؟
به که واگذارم مى کنى ؟ آیا به خویشاوندى که از من بِبُرَد ؟ یا بیگانه اى که مرا از خود دور کند ؟
اَمْ اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَلیکُ اَمْرى ؟
 یا به کسانى که خوارم شمرند درحالیکه تویى پروردگار من و زمامدار کار من ؟ 
 اَشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتى وَ بُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّکْتَهُ اَمْرى ...
 از غربت خود بسوى تو شکایت می اورم و دورى خـانـه ام و خواریم نزد کسى که زمامدار کار من کردى ...
فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُکَ یا مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِیَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَیْسَ کُلُّها نِعَمَکَ عِندى وَبِکُلِّها عَصَیْتُکَ ...
پس به چه وسیله با تو روبرو شوم اى مولاى من ؟  آیا به گوشم یا به چشمم یا به زبانم یا به دستم یا به پایم ؟ آیا همه اینها نعمتهاى تو نیست که در پیش من بود و با همه آنها تو را معصیت کردم ؟
اَنْتَ الَّذى اَزَلْتَ الاَْغْیارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِکَ حَتّى لَمْ یُحِبُّوا سِواکَ وَلَمْ یَلْجَئُوا اِلى غَیْرِکَ
توئى که اغیار و بیگانگان را از دل دوستانت براندى تا اینکه کسى را جز تو دوست نداشته و به غیر تو پناهنده و ملتجى نشوند
 اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَیْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَ اَنْتَ الَّذى هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ 
 توئى مونس ایشان در آنجا که عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئى که راهـنـمـائیـشان کنى آنگاه که نشانه ها برایشان آشکار گردد 
ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَمَا الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ 
چه دارد آنکس که تو را گم کرده ؟ و چه ندارد آنکس که تو را یافته است 
کیف یُرْجى سِواکَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ وَکَیْفَ یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِکَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِْمْتِنانِ ...
چـطور مى شود بغیر تو امیدوار بود در صورتى که تو احسانت را قطع نکردى و چگونه از غـیـر تو مى توان طلب کرد با اینکه تو تغییر نداده اى شیوه عطابخشیت را ...

 و تو چه میدانی که شاید همه ی این ماجراها ، بالا . پایین ها ، فراقها و فقدانهایت ، دلیلی نداشته جز اینکه امروز با این حالت به مصلی بروی و این حرفها را بشنوی که با گذشت چند ساعت هنوز  هم عطر همان حس خوب با تو مانده باشد . ورود به سی سالگی برایم زیبا بود . بدیع ، حتی تقارنش با عرفه که به یاد ندارم همزمانی با هیچ عید دیگری را در سالهای قبل . شاید یک شروع نو برای کسی که فهمیده بود بی چیزترین است . دلم بقای همین حال خوب را می خواهد . شاید چند روز آینده مسافر شدم . شاید مشهد الرضا شاید جایی دیگر ... دلم کربلا میخواست . اربعین . پیاده روی . باسم کربلایی ، نوحه هایش ،همین  تجاره لن تبور 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۱۹
Ham Saie

برای ماهی

با سه ثانیه حافظه

تُنگ و دریا یکی ست

دست من و شما درد نکند

که دل ِ تنگ آدم ها را

با یک عمر حافظه

توی تُنگ می اندازیم

و برای ماهی ها دل می سوزانیم


مهدیه لطیفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۲۳
Ham Saie

دیشب خواب دیدم در شهری غریبم . کسی در کنارم بود که بی نهایت دوستش داشتم . سرش را به بازویم چسبانده بود و اشک می‌ریخت . میخواستم آرامش کنم . یک آن دندانهایم شروع به شکستن کردند . تکه تکه شدند و روی دستم افتادند ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۱۴
Ham Saie


tabatabaei14 بسم الله
در تبریز مجتهد جلیل القدری بود به نام آیت الله آقا میرزا رضی تبریزی رضوان الله علیه. از ثقات شنیدم که وقتی ایشان به قم آمده بودند و مهمان آیت الله خمینی شده بودند، آقای خمینی به خانواده شان فرموده بودند: این مهمان ما کسی است که با دلگرمی می شود از او تقلید کرد! و این کلام ایشان به خوبی دلالت بر عظمت علمی و عملی آقا میرزا رضی دارد. مرحوم آقامیرزا رضی گفته بود: ما در منزلمان کار بنایی داشتیم، عده ای کار می کردند. در میان کارگرها یک نفر بود که معلوم بود با دیگران فرق دارد. دنبال بهانه ای می گشتم که با او سر صحبت را باز کنم. برای کار نیاز به نردبان بلندی داشتیم که آن را کرایه نمودیم و پس از اتمام کار بنا شد آن کارگر، نردبان را ببرد و تحویل دهد. وقتی رفت و برگشت، مقداری بیش از معمول طول کشید، چون حدود مسافت را می دانستم. دیدم بهانه ای است برای صحبت کردن، به او گفتم: چه شد که مقداری طول کشید؟! با یک متانتی جواب داد: چون نردبان بلند بود و ممکن بود که به دیوارهای خانه های مردم اصابت کند و من مدیون شوم، لذا با احتیاط بیشتری حرکت کردم، به همین جهت مقداری بیشتر طول کشید.
فصل تابستان بود و آفتاب دیر غروب می کرد. هنگام ظهر که کارگرها برای تهیه غذا و صرف ناهار متفرق شدند، او اول وقت به سراغ نماز رفت و با حالت توجه خاصی نماز می خواند. وقتی تکبیر می گفت، من شدیداً تحت تاثیر قرار می گرفتم، بدنم گویا به لرزه می افتاد!
نماز که تمام شد رفتم به او گفتم: شما بعد از اتمام کار، باز هم وقت برای نماز خواندن داشتی، چرا در زمان کار من نماز می خوانی؟ در جواب من فقط این را خواند: (و انّ المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا) با این جواب او گویا پاهایم لرزید و نتوانستم خود را کنترل کنم، همانجا نشستم و فهمیدم شخص فوق العاده ای است.
از او عذر خواهی کردم و گفتم: غرضم از این مطالب این بود که خواستم مقداری با تو صحبت کنم. حالا بگو امام زمان الان کجا هستند؟!
گفت: حضرت در تبریز تشریف داشتند، یک ساعت است که این شهر را ترک نموده اند.
گفتم: چکار کنم که خدمتشان برسم، راهش چیست؟!
گفت: یک مقداری به خودت رسیدگی کن، مراقبه داشته باش، آقا خودشان تشریف می آورند.
.
.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۳۵
Ham Saie

من بهشتتو ، خودتو ، هر دلبری که خاطرخواته، هرکی زلفمو به زلفش، زلفشو به زلفت گره زدی، همممه شونو ، همممممه شونو کمپلت باهم میخوام . همینقدر پر رو :) 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۲۱:۴۰
Ham Saie

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۴۱
Ham Saie

ثمین چند روز مهمان خاله بود . فیلم عروس هلندی دخترخاله هایش را گرفته فرستاده . ( نگهداری پرنده در فامیل ما اپیدمی شده :)  حالا میفهمم وقتی زبان کودک باز میشود ، پدر مادر  چه ذوقی میکنند ...

بدو بیا ، بیا بیا بیا ، خوبی ؟ بدو بدو بدو ، پخ پخ پخ ، بوس بده ،

تاب تاب تاب بااااااچی :)


کیفیت_اصلی
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۱۹
Ham Saie


رُوِیَ عَن عَلِیِّ اَمیرِالمُومِنینَ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ: کَما اَنَّ الشَّمسَ وَ الَّلیلَ لایَجتَمِعانِ کَذلِکَ حُبُّ اللهِ وَ حُبُّ الدُّنیا لا یَجتَمِعانِ.
حضرت امیر المؤمنین(ع) فرمودند: همان طور که خورشید و شب با یکدیگر جمع نمی­شوند، محبّت و دل بستگی به خداوند نیز با محبّت و دل بستگی به دنیا جمع نمی­شوند.
خیلی زیبایی در این روایت دیده می­شود. انسان اگر بخواهد بفهمد حبّ به خدا دارد یا نه، راهش چیست؟‌ این امری نیست که هفته ­ای و ماهی یا سالی یک بار پیش بیاید، بلکه انسان در هر روز چندین بار بر سر دو راهی دنیا و آخرت قرار می­گیرد؛ آن هم نه فقط بُعد وجودی او، بلکه تمام ابعاد وجودیش مثل قلب، عقل، اعضاء و جوارح، دست، پا، زبان، گوش، چشم و حتّی خطورات ذهنیّه او مثل دروغ، غیبت، تهمت، مال حرام خواری، نگاه به نامحرم و... انسان ببیند کدام را انتخاب می­کند، امر الهی را انتخاب می­کند که نور است، یعنی محبّت و دوستی به خداوند را، یا این که معصیت را انتخاب می­کند که ظلمت و تاریکی و محبّت و دل بستگی به دنیاست؟
نور و ظلمت در یک جا جمع نمی­شوند و دل ظرف محبّت خداوند است و دو شیء و دو چیز در او جای نمی­گیرد، محبّت و دل بستگی به خداوند یعنی نورانیّت، نشاط، آرامش، برکت، نیکوکاری. و محبّت و دل بستگی به دنیا، یعنی ظلمت، تاریکی، اضطراب، افسردگی، فساد، گناه و معصیت. حالا انسان ببیند در شبانه روز زندگی خود چه چیز را انتخاب می­کند؟‌ این از عمل انسان معلوم می­شود. آیا دل را در اختیار صاحب خانه قرار داده­ ایم؟ یا اینکه با نافرمانی، معصیت و گناه صاحب خانه را از دل بیرون کرده، به مستأجر و یا بالاتر، به غاصبی که محبّت دنیا و شیطان است داده و دل را بیمار کرده­ ایم؟
انسانی که کارهای شیطانی انجام می­دهد و می­گوید خدا را دوست دارم، حرفش یک دروغ و فریب شیطان است. او دل را به شیطان تحویل داده است.

.
.
.
#اخلاق 
#عرفان 
#مرحوم_حاج_آقا_مجتبی_تهرانی_ره


tabatabaei14


.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۵۷
Ham Saie




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۳
Ham Saie