۰۴/۰۶/۰۷ ۲۲:۴۳:۰۵
شیرین بیان ...
نشسته ایم در حیاط و یک دفعه مادربزرگش را صدا میزند : « آنه ی نظر کرده ی خدا چرا نمی آی ، شام سرد شد ؟ » ...
من تا ۲۰ و چند سالگی نمیدانستم نظرکرده یعنی چه
۰۴/۰۶/۰۷
نشسته ایم در حیاط و یک دفعه مادربزرگش را صدا میزند : « آنه ی نظر کرده ی خدا چرا نمی آی ، شام سرد شد ؟ » ...
من تا ۲۰ و چند سالگی نمیدانستم نظرکرده یعنی چه