یا جاری اللصیق ...

۹۷/۰۸/۱۵ ۱۳:۴۱:۲۷

بابا را دم مدرسه پباده کردم . باران آنقدر شدید بود که دور متوسط برف پاک کن به سختی جواب میداد . رادیو آوا ابر میبارد همایون را گذاشته بود . روی تابلوی اتوبان نوشته بود باغ رضوان . یادم آمد دیروز ماما گفته بود که سالگرد دایبست . امروز هم سالگرد مادرش . گفتم میخواهی برویم باغ رضوان ؟ اول صبر کرد  . بعد سرش را تکان داد که باشد . اذان میگفتند . درهای مسجد باغ رضوان بسته بود . گفتیم بازش کردند . آنطزف برای تازه از دنیا رفته ای نماز میت میخواندند . رفتیم قطعه ی شهدا سر مزار دایی . تقریبا روی سنگ همه ی همسایه هایش گل بود غیر از او . باران تمام لباسمان را خیس آب کرده بود . باغ رضوان خالی شده بود . چند قطعه آنطرفتر مادریزرگ را دفن کرده اند . بک همسابه ی جدید یرای مادریزرگ آمده . روی سنگش نوشته شهید حملات ظالمانه ی شوروی . تاریخ شهادت 1320 ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۵
Ham Saie

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">