یا جاری اللصیق ...

۹۷/۰۵/۳۰ ۲۲:۱۹:۴۴

تجارة لن تبور ...

امروز 29 سال را تمام کردم .برخلاف اینروزها  از صبح حال خوب عجیبی داشتم . حس انبساط خاطر و آرامش غریبی که درست همین امروز سراغم آمده بود.  عصر که به دعای عرفه رفتم از اول دعا اشکم بند نمی آمد . همین فرازهای امام . همین حرفهایی که بعد از هزار و چهارصد سال تمام حرفهای ناتمامت را تمام میکنند . وقتی با کلمه کلمه اش زندگی میکنی ...

اِلى مَنْ تَکِلُنى ؟  اِلى قَریبٍ فَیَقْطَعُنى ؟ اَمْ اِلى بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنى ؟
به که واگذارم مى کنى ؟ آیا به خویشاوندى که از من بِبُرَد ؟ یا بیگانه اى که مرا از خود دور کند ؟
اَمْ اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَلیکُ اَمْرى ؟
 یا به کسانى که خوارم شمرند درحالیکه تویى پروردگار من و زمامدار کار من ؟ 
 اَشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتى وَ بُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّکْتَهُ اَمْرى ...
 از غربت خود بسوى تو شکایت می اورم و دورى خـانـه ام و خواریم نزد کسى که زمامدار کار من کردى ...
فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُکَ یا مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِیَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَیْسَ کُلُّها نِعَمَکَ عِندى وَبِکُلِّها عَصَیْتُکَ ...
پس به چه وسیله با تو روبرو شوم اى مولاى من ؟  آیا به گوشم یا به چشمم یا به زبانم یا به دستم یا به پایم ؟ آیا همه اینها نعمتهاى تو نیست که در پیش من بود و با همه آنها تو را معصیت کردم ؟
اَنْتَ الَّذى اَزَلْتَ الاَْغْیارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِکَ حَتّى لَمْ یُحِبُّوا سِواکَ وَلَمْ یَلْجَئُوا اِلى غَیْرِکَ
توئى که اغیار و بیگانگان را از دل دوستانت براندى تا اینکه کسى را جز تو دوست نداشته و به غیر تو پناهنده و ملتجى نشوند
 اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَیْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَ اَنْتَ الَّذى هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ 
 توئى مونس ایشان در آنجا که عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئى که راهـنـمـائیـشان کنى آنگاه که نشانه ها برایشان آشکار گردد 
ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَمَا الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ 
چه دارد آنکس که تو را گم کرده ؟ و چه ندارد آنکس که تو را یافته است 
کیف یُرْجى سِواکَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ وَکَیْفَ یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِکَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِْمْتِنانِ ...
چـطور مى شود بغیر تو امیدوار بود در صورتى که تو احسانت را قطع نکردى و چگونه از غـیـر تو مى توان طلب کرد با اینکه تو تغییر نداده اى شیوه عطابخشیت را ...

 و تو چه میدانی که شاید همه ی این ماجراها ، بالا . پایین ها ، فراقها و فقدانهایت ، دلیلی نداشته جز اینکه امروز با این حالت به مصلی بروی و این حرفها را بشنوی که با گذشت چند ساعت هنوز  هم عطر همان حس خوب با تو مانده باشد . ورود به سی سالگی برایم زیبا بود . بدیع ، حتی تقارنش با عرفه که به یاد ندارم همزمانی با هیچ عید دیگری را در سالهای قبل . شاید یک شروع نو برای کسی که فهمیده بود بی چیزترین است . دلم بقای همین حال خوب را می خواهد . شاید چند روز آینده مسافر شدم . شاید مشهد الرضا شاید جایی دیگر ... دلم کربلا میخواست . اربعین . پیاده روی . باسم کربلایی ، نوحه هایش ،همین  تجاره لن تبور 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۳۰
Ham Saie

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">