یا جاری اللصیق ...

تصور حرف زدن با تو سخت است.مثل حرف زدن یک فکر با متفکرش .مستقل از او در حالیکه بقایش بسته به توجه  مدام آن متفکر است. و چقدر زور میبرد ،چقدر سخت است که چیزی را در ذهنت بیافرینی و مدام به او فکر کنی بدون اینکه لحظه ای ازو غافل باشی که یک لحظه غفلت تو از مخلوق زاده ی ذهنت، یک لحظه حواس پرتیت یعنی نابودی او در آن لحظه ... و تو مدام می آفرینی آنگونه که من خیال را و مدام متوجهی به آفریده هایت که یک لحظه عدم توجه تو به آنها چون یک لحظه غفلت من از متصوَرِ خیالیَم یعنی نابودی آنها ...
 اینقدر بزرگی تو . به اندازه ی همه ی آفریده هایت که همه شان با تمام گوناگونی فقط خیالند برایت و بود و نبودشان ،آوردن و بردنشان هیچ برای تو... 
 و چقدر دوستت دارم .تویی را که دائم به من فکر میکنی . به من که هیچ نیستم . ولی دوست داشتی باشم که شاید لحظه هایی از زندگیم برسند که متوجه حضورت شوم و من هم خیالت کنم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۷
Ham Saie

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">