یا جاری اللصیق ...

نصفه شب را گذشته . خواب دیدم یک گله سگ دنبالم میکنند . از سگهای وحشی روستا بودند . میدانستم فرار کنم لت و پارم میکنند .ایستاده بودم و با هر چه دستم می آمد میزدمشان .  آنقدر تند نفس میکشیدم که از خواب پریدم . وضو گرفتم و نماز خواندم . پنجره را باز کرده ام . باران میبارد و جز صدای باران نیست . بوی نم خیابان تا این بالا آمده .هر چند دقیقه یکبار ماشینی میگذرد و صدای باران قطع میشود . دلم گرفته و نمیدانم چرا . توی گوشم اذان میگویند ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۲۶
Ham Saie

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">