یا جاری اللصیق ...

۲۵ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

نماز هویت داره . مثل قرآن ، مثل خود ائمه ... 

رزقو خود نماز وقت نماز تقسیم می‌کنه . ببین اون موقع چیکاره ای ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۰۴ ، ۱۳:۲۹
Ham Saie

اخیرا متوجه شدم بعضی وقتها سیاه سفید میبینم . اولین بار موقع خواندن از روی گوشی پس زمینه زرد و نوشته هایش سیاه و سفید شدند . الان هم که به تابلو روی دیوار نگاه میکردم همین اتفاق تکرار شد . از چت جی پی تی پرسیدم و گفت که ممکن است ولی نادر . یک نفر از هر ۳۰ هزار نفر اینطور میشود ... فعلا که تجربه ی جالبیست . شیفت بین سیاه سفید و رنگی ولی اگر قرار به ماندگاری باشد اصلا  ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۴ ، ۲۳:۴۵
Ham Saie

آدمی خدمت بزرگی که می‌رسد و صحبت میکند ، ادب بزرگ ایجاب میکند که نقلی ، چایی ، شیرینی ای ، تبرکی مدعوش را مهمان کند . به خصوص که خودش آدم را دعوت کرده باشد . حالا فرض کن حضرت کریم روزی پنج مرتبه دعوت میکند و میگوید حرف بزن با من . میشود حرف زد و دست خالی برگشت ؟ ممکن نیست . هر نماز باید یک دعای مستجاب حضرت کریم را تبرکی داشته باشد . به شرطی که واقعا با او حرف بزنیم نه در محضرش مشغول امور خودمان باشیم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۴ ، ۱۳:۰۰
Ham Saie

نماز یک مسیر و جریان نوری بین بنده و خدا برقرار میکند . مثل افکار دنیا و ماده مثل قاذورات و تخته سنگهاییست که روی این مسیر می‌ریزی تا جایی که مسیر نور انقطاع میابد . اینجا جایگاه تسبیح است و تقدیس است . درستش این است که فکر غیر او راهی ندارد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۴ ، ۰۴:۳۲
Ham Saie
اول تا آخر این راه یه حرف بیشتر نیست ... کاری نکنی  جز اینکه بتونی براش «قربة الی الله » تعریف کنی ... اونجا که دیدی اون چیز ظرفیت قربة الی الله شدن نداره رهاش کنی ...
تماشای فوتبال و ورزش و غیره خیلی وقتا قربة الی الله نمیشه ...
خرید خیلی وسایل غیرضروری قربة الی الله نمیشه ...
گوش دادن فلان موسیقی قربة الی الله نمیشه ...
دیدن فلان کلیپ و ویدئو قربة الی الله نمیشه ...
فلان حرفو زدن و به فلان جمع رفتن قربة الی الله نمیشه ...

گناه که دیگر بماند ...

برعکس ، خیلی از امور کاملا عادی به شدت ظرفیت قربة الی الله شدن دارن ... از سر کار رفتن و محبت کردن و خرید و پخت و پز و ورزش و روابط فی‌مابین بگیر تا یک نگاه یا سکوت و حتی مسواک و خواب  ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۴ ، ۰۵:۳۵
Ham Saie

بعضی ها در میان جمال و کمالاتشان یک ویژگی خاصی دارند که هنگام مواجهه قبل از همه خودش را به طرف مقابل نشان می‌دهد . یکی چشمش زیباست ، یکی صدایش خوب است ، یکی ... یکی هم بی دلیل به دل می‌نشیند ... 

و من میخوانم و میرسم به تو ... انگار تمام کمال و جبروت در تو جمع است که مرا اینطور احاطه کرده ای  ...

 « ... ذرنی و من خلقت وحیدا ... »

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۴ ، ۲۳:۱۰
Ham Saie

تنها لحظاتی که از دست رذائل وجودم در امانم همان لحظات متوجه به حضور است . مابقی لحظات تک تک صفات زشت پنهان منتظرند که سر بزنگاه چون جرقه ای بیرون بجهند و هست و نیست وجود را به آتش بکشند ..‌. نفس سرکش اسب افسار به دست نیست ، سگ وحشی قلاده به دست است . هر آن منتظر یک غفلت که رها شود و بدرد  ... همه چیز حضور است ، حضور ، حضور ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۴ ، ۰۵:۳۰
Ham Saie

«یک شب گفتم: پروردگارا! مراقبه چگونه است؟ همان طوری که در حال استراحت بودم، چرتم برد. یک دفعه دیدم باران مثل سیل از آسمان جاری است. بعد دیدم یک نفر کنار من ایستاد. توجهم به باران بود، اما همین که این طرفم را نگاه کردم باران قطع شد. گفت: همین طور که به باران توجه داشتی در حال مراقبه بودی، یک لحظه که غفلت کردی باران قطع شد. مراقبه هم همین طور است، آقا جان من!


حق شناس

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۴ ، ۰۵:۰۲
Ham Saie

مراسم میلاد حضرت رسول صلی الله علیه وآله است و مداح مدح رسول میگوید . مستمعین هرکدام یک جور مشغولند . یکی با گوشی ، یکی با بغل دستی ، یکی با تسبیح و یکی با قرآن و کتب ادعیه . معدود همراهی می‌کنند . بر خلاف ایام محرم و صفر که شور جمعی بر همه حاکم است و هر کس جای خودش را در مراسم پیدا می‌کند  . دقیقا مثل تفاوت کلاسهای درس متکلم وحده با کلاسهای مشارکتی ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۴ ، ۲۲:۴۸
Ham Saie
وزن یه جسم با متر کردن بدست نمیاد  . سر و صدای یه محیط با ترازوی گرمی بدست نمیاد ... هرچیزی سنجه و ترازوی خودشو داره . اون دنیام ترازوی اخلاصو میذارن وسط، هرچی اون بکشه برات حساب میکنن. 
حالا هی دنبال خواسته های رنگارنگت بدو ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۴ ، ۱۵:۰۸
Ham Saie

بشارت‌های مرگ که از راه می‌رسند ترس عجیبی وجودم را فرا می‌گیرد . حس میکنم چقدر دستم خالیست . چقدر تا دیروز همه چیز کم و بیش عادی بود و امروز به یکبار تمام می‌شود . میگویم همین ؟ ابدیتی که قرار بود بسازم قرار است از دل این چند سال بیرون بیاید ؟ این که هیچ نیست ... خیلی ترسناک است . تنهایی ، دست خالی ، حسرت ... 

فکر میکردم مرگ عزیزان از مرگ خود سخت تر است ولی آدمی به خود که می آید متوجه مبشود هراس ساعتهای رو به مرگ خویش بزرگترین هراس دنیاست .  غم رفتن هر عزیزی از خالی شدن جای او در حیات خودمان است . ما برای او گریه نمی‌کنیم ، برای جای خالی نقش و نگارش در وجودمان گریه میکنیم . پس همین گریه هم از حب نفس است نه از غم آنچه بر عزیز رفته پیش خواهد آمد . حال حساب کن عزیزت نه ،  اگر خودت بروی چه حسی باید داشته باشی ؟  شاید باید گفت فروپاشی ... کاش این حس ترس همیشه بماند تا زندگی مانده را برای ابدیتم کار کنم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۴ ، ۲۳:۲۰
Ham Saie

اینکه مرا بیخبر نامیدی غم دارد . تو صادقی و جز حقیقت نمی‌گویی ... ولی اینکه بگویی بکوش که صاحب خبر شوی چنانم غرق شوق میکند که یعنی راه برای من بی خبر هنوز هم باز است ... هنوز امید هست . این گمان من نبود . من خودم را همین اندازه می‌دیدم . غرق دنیا و ماده . ولی اگر این چیزی ست که تو میگویی ، راه را نشان بده ، همتش را عطا کن ، نفس به نفس استادم کن ، رفیقش را همراه کن ، زادش را بار کن و راهیم کن ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۴ ، ۱۵:۳۷
Ham Saie

دل حریم خداست و با غیر جمع نمیشود . فکر اینطور نیست ، میشود به هر چیزی اندیشید ولی اگر دل جای غیر او شد ، چون پرنده ای پرواز میکند و به سادگی بر نمیگردد . اغیار را بیرون و صحن را آرام باید کرد ،  آب و جارویش کرد ، دانه دانه اشک حسرت ، اشک نیاز ، اشک انابه ، اشک طلب بر زمینش ریخت که طایر قدسی بازگردد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۴ ، ۱۳:۱۵
Ham Saie

ماده سخت است ، تاریک است . من جسم به ضرورت مادی بودنم به دنبال این تاریکی در حرکتم . روی من به ماده نظر کرده و تاریک شده ، دستانم با ماده درگیر شده ، پاهایم به دنبال ماده دویده ، رزق مادی اندوخته و  بر روی سر به خانه آورده ... سر وضو این است که این جسم عجین با تاریکی را به نور و ضیاء شستشو دهی که قابلیت حضور در انوار را پیدا کند که تاریکی با نور متحد نمیشود . عجیب آنکه در همان مصلی هم فکر از تاریکی بیرون نمی آورم ... حریم نماز اگر آدمی واقعا نمازگزار باشد ، حریم خالی از هرچه ماده و غیرخداست. لازمه ی نماز خوب وضوی خوب به نیت فراموشی دنیا و ورود به حریم روحانی نبودن من است ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۰۴ ، ۱۴:۵۷
Ham Saie

یکی را مال و یکی را جاه و یکی را نمازِ بسیار

 و یکی را روزه ی بسیار،

 بت باشد.

یکی خواهد که همیشه بر سجاده نشیند، 

سجاده او را بت باشد

یکی خواهد که همیشه پیش کسی برنخیزد، 

آن نا برخاستن بت باشد!

هیچ کس بت خود را نشناسد

 و هیچ کسی نداند که وی بت پرست است.

همه کس خود را فارغ و آزاد گمان برند

 و موحد و بت شکن شناسند!


 

#کتاب انسان کامل

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۴ ، ۰۴:۳۷
Ham Saie

قضیه ی

  الذین قالوا ربنا الله ...

 شبیه همون کسی میمونه که میگه من بچه می‌خوام  ... 

ثم استقاموا ... 

تحمل همه ی سختیا و گرفتاریای بچه دار شدن و بزرگ کردنشه ... 

 

فاستقم کما امرت و من تاب معک ...

 صراط مستقیم همون صراط استقامته ...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۴ ، ۰۵:۱۵
Ham Saie

از خانواده های دو طرف تقریباً کسی خبردار نشد . شاید سین چیزهایی می‌دانست . ولی بقیه حتی اگر خبردار هم میشدند حرفی بیشتر از آن دیالوگ مادر سیمین در جدایی را نمی‌زدند که  « ماشاءالله جوونید . این نشد یکی دیگه ... » ولی اویی که شاید این صدایش میزدند برای ما فرق داشت . از ماهها قبل ما تمام روحمان ،‌تمام نیتمان و تلاشمان را پایش گذاشتیم که از طرف خودمان حجت تمام باشد ... حالا هم که رفته به روی خودمان نمی آوریم . کسی قرار نیست متوجه شود ولی خودمان که میفهمیم .  من کمتر و او بیشتر . سکوتش بیشتر شده و توی فکر است . دو روز پیش بعد از یک سکوت طولانی پای سفره گفت زندگی واقعا بی معنیست ...

دستش را گرفتم . گفتم این حرف را نزن . سخت است . هرکسی جای تو باشد همین حس را دارد . در عرض دوسه روز این حجم از اتفاقات بد جانی و مالی بر سرمان آوار شده که تمام آینده مان را در غبار فرو برده ... شبها کتابخوان را به دستش میگیرد و دیوانه وار کتاب می‌خواند .  قبل خواب ، بعد خواب ،  نصفه شب بیدار میشوم و میبینم دستش است . در طول روز ... موضوعات کاملا متفاوت از هم . میگویم بلند بخوان . برای من هم بخوان صدایت را بشنوم ... دیروز به مادرش زنگ زد و بی اختیار پشت تلفن شروع به گریه کرد . گفت از دلتنگیست ... الان هم چشم محمد صدرا بعد برگشت از خانه بازی دیروز عفونت کرده و بهانه ای شده برای خالی کردن دلش ...    بیشتر از هر چیزی امام رضا لازمیم ...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۴ ، ۱۵:۳۲
Ham Saie

نشسته ایم در حیاط و یک دفعه مادربزرگش را صدا میزند :  « آنه ی نظر کرده ی خدا چرا نمی آی ، شام سرد شد ؟ » ... 

 من تا ۲۰ و چند سالگی نمی‌دانستم نظرکرده یعنی چه 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۴ ، ۲۲:۴۳
Ham Saie

هوش مصنوعی هر عرصه ای از عرصه های فعالیت انسان و هر شأنی از شئون انسانی رو جایگزین کنه نمیتونه جای ارتباطات و شئون انسانی رو بگیره . چیزی که ما از هوش مصنوعی میگیریم حصوله و چیزی که حیات روحه حضور . آدمو سواد و داده ی روی کاغذ زنده نمیکنه . حضور زنده می‌کنه ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۴ ، ۲۰:۰۰
Ham Saie

امروز روز داروسازی بود . یه روز عادی تو تقویم . ولی وقتی این عنوانو رو یکی از کانالهای رسمی شاد دیدم نتونستم ننویسم . زکریا دانش آموز نهم ۲ و کیمیا کلاس نهم ۱ امسالم بودن . از اول ابتدایی هم کلاس بودن تا سال هشتم و و سال نهم جداشون کردن . هر موقع صحبت از کیمیا میشد که شاگرد اول مدرسه است چشمای زکریا برق میزد . طوری از خاطرات سالهای قبلشون می‌گفت که انگار هر روز زندگیشون می‌کنه . به خاطر کیمیا امسال تونسته بود یاسین رو رد کنه و تو کلاسشون شاگرد اول بشه . کیمیا انگیزه اش شده بود که بتونه بره تیزهوشان . هر چند قبول نشدن ولی از کل مدرسه فقط زکریا و کیمیا نمره ورودی آزمون رو تونسته بودن بگیرن . زکریا بهم از علاقه اش به یه نفر گفته بود ولی هیچ وقت نمی‌گفت کی . مشخص بود . بعضی چیزا رو همه می‌دونن ولی خودت اونقدر درگیرشونی که متوجه بقیه نیستی . منم ازش نخواستم بگه کیه . یه ساعت کامل با هم حرف زدیم ... گفت یه روز باهاش ازدواج میکنم ...

یه روز این دو نفر به هم میرسن . شاید حتی هر دو تا دارو سازی بخونن . اون روز این عنوان و اسکرین شات توی شادو نشونشون میدم و میگم من قبل همه میدونستم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۴ ، ۲۱:۴۴
Ham Saie

هرچه به تو نزدیکم از همه دورم ... هرچه از تو دورم به تو نزدیکم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۴ ، ۱۲:۵۳
Ham Saie
واقعیت این است ما آن گیاه توی گلدان پشت پنجره ایم . همان‌قدر که نور از لابلای پنجره ی کدر و غبار گرفته قلب بر این تن می‌تابد شادمانیم و حیات داریم . مابقی حیات ، کنج دلگیر و تاریک غروب پشت پنجره است ...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۴ ، ۱۹:۱۶
Ham Saie
جای خالی همه ی آنهایی که میروند را فقط تو میتوانی پر کنی . هرقدر هم خودم را به تغافل بزنم این دل تاب یک سال دوری دیگر را ندارد . هرچه خوبی در این یکی دوماه نوشتی برایمان تکرار کن . دوباره قسمتمان کن دیدار آشنا را . ربیع برای ما وداع است . دلمان هنوز گوشه ی این خاک ، کنج آن مسجد و محل مانده . این وداع را تو با حضورت در دلمان شیرین کن . با دم مسیحاییت دلهایمان را بهاری کن ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۴ ، ۲۲:۵۹
Ham Saie
السَّلَامُ عَلَی مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِیَالَهُ بِالنِّیَاحَةِ عَلَیْهِ قَبْلَ وُصُولِ الْقَتْلِ إِلَیْهِ ...
سلام بر کسی که خانواده و فرزندانش را به گریه برخودش قبل از وصول به شهادت امر کرد ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۴ ، ۰۰:۱۸
Ham Saie

و تو نمی‌دانی روایت شب آخر و کاروان سفید پوشان لبنانی را ... از دعای کمیلی که بسم الله اش را با لهجه ی فصیح بعلبک خواندیم . از تأمل لحظه ی آخر ، از اینکه بی دلیل نباید ازان پیشتر می‌رفتم... از وداع زیر پرچم یا ساقی عطاشی ...

 کاروان سفید پوش راهی حرم میشود ، من بر میگردم و یکبار دیگر گنبد را نگاه میکنم ، هل من معین زمزمه می‌شود . زیر لب می‌خوانم ،

مستان همه افتاده و ساقی نمانده 

یک گل برای باغبان باقی نمانده ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۴ ، ۰۶:۰۶
Ham Saie