یا جاری اللصیق ...

۲۵ مطلب در دی ۱۴۰۳ ثبت شده است

کَمْ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء ؟

مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم‏

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۰۳ ، ۰۶:۵۱
Ham Saie




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۰۳ ، ۰۶:۳۵
Ham Saie

چفیه رو انداخته بود رو دوشش . تقریبا تمام ۳ روزو . کف پاهاشو زمین نمیذاشت و با کنار پا راه می‌رفت . با خودم میگفتم تو این سن و سال چجوری میکشه بدنش . همسایه بهم گفت اسیر داعش بوده . فرمانده سپاه . ناشناس ۲۰ نفر میرن سوریه و سوار ماشین میشن . ماشینی که نفوذی داعش بوده و مستقیم میبرتشون قلب فرماندهی . توی بازجویی میفهمن سپاهی ایرانن. قرار بوده بدون هویت و ناشناس و بی مدارک برن . همسر یکیشون فکر کرده مدارک یاد شوهرش رفته و می‌ذاره تو ساک . از اونجا میفهمن. میگفت ۱۵ روز تو اتاقی بودیم که نمیتونستیم برگردیم پشتمون . برا برگشتن باید بلند می‌شدیم از سرجامون و سرپا دور می‌زدیم بس که کوچیکه بود . میگفت آتیش روشن میکردن و مجبورمون میکردن روی ذغالش بایستیم . صبحها میبردنمون لب استخر و خنجر میذاشتن زیر گلومون و بعد هرهر میخندیدن میگفتن مزاح مزاح ... سردار خبردار میشه و با واسطه ی یکی از کشورها و پول و مبادله ی اسرا آزادشون میکنه . بعد پاتکی میزنن و همشون رو میکشن . بر میگردن ایران . 

با پسرش اومده بود . شاید سن پسر به ۲۰ نمی‌رسید . ولی ظاهر خودش طوری شکسته بود که میگفتی هفتادو رد کرده ... کسی نشناختش جز اونایی که از قبل میدونستن ...

.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۰۳ ، ۲۱:۱۸
Ham Saie

تجلی خداوند تامه ، از شدت تجلیش کم نمیشه . مشکل اینه که ما هر روز حجاب روی حجابمون اضافه میکنیم .

گفتم با شما همه چی راحت بود . حلالمون کنید اگه اذیتتون کردیم ، لگدی چیزی نصف شبی زدیم . فقط یه چیز سخت بود اونم فامیلیتونه . هنوزم مطمئن نیستم درست گفتم یا نه . خندید و خداحافظی کردیم . با سه تا پسر اومده بود و یکی از یکی نمک تر . میگفت من تا حالا پای منبر ارجمندی نبودم . اصولاً ما اینجا تو شهرمون صاحب نفس کم داریم . فقیریم . یکی همین حاج آقا ارجمندی ، یکی حاج آقا مومنی ، یکی هم حاج آقا سلامتی . هرچی فکر میکنم دیگه یادم نمیاد . اینام که همه رفتن مونده فقط سلامتی . گفتم همین حاج آقا ارجمندی ۸۸ تو دانشگاه استادمون بود . الان رفته تبریز . ولی اون موقع اینطوری نبود . این که این میگه حکمته . ۱۵ سال پیش حکمت نبود . یا اگه بود اینطور حکمت بالغه نبود . تو این سالها معلومه ساخته خودشو . هی میخوای حرف بزنه تو آب بشی ، دلت بلرزه . 

موقع سخنرانیش یادداشت میکردم . وحید میگفت واسه چی مینویسی ؟ که تو کلاس بگی ؟ گفتم آره . خودش خبر خودکشی یه دختر تو مدرسه نیلوفرو بهم داد . پدرش رفته زن دوم گرفته و مادر رفته و دختر تنها تاب نیاورده .  از اون روز دیگه با همشون با محبت برخورد میکنم . چیزایی هست که ما نمی‌دونیم . مخصوصاً بچه های یتیم یا بچه های طلاق که کم نیستن اینجا . 

جالبه بعضی حرفا هی تکرار میشن . مثل ادب . نوشته بودم ادب مثل عطر میمونه . فرق نمیکنه فقیر بزنه یا غنی . عبد با ادبه . بهترین عبد با ادبترینشونه . علامه تو تنهایی هم پاشو دراز نمیکرد که خدا حاضره . اینجا آخرش اینه که میگن طرف خرخونه ، خرپوله ، خرشانسه . خرکیفه .  آخرش اینه که خرت میکنن دیگه . برو نعم العبد شو بنده ی خدا . بندگی با ولش ولش نمیشه . ولش ولش آخرش میشه هلش هلش الی جهنم  .  جهنمت میشه حسرتی که میکشی . خزانه ی بانک مرکزی رو گذاشتن در اختیارت میتونی تریلیارد پول برداری رفتی چسبیدی به به یه هزاری میای بیرون . نمیگن خاک بر سرت . یک بانک پول در اختیارت بود اینو برداشتی آوردی ؟ راهش این نیست عزیز . باید در راه عبودیت با قدرت قدم برداشت . راه تهران از ماکو نمی‌گذره . اینطور نشه بعد ۸۰ سال متوجه شی یه عمر مسیر اشتباه رفتی ، مقصدت جای دیگه بوده . 

ارکان قدرتو باید بشناسی  . یک ، عبد عاقله ‌ . العلم سلطان  . باید بری دنبال علم . خداوند علمو در تلاش و عدم سیری قرار داده نه در تنبلی و سیری و راحت طلبی . دو ، قدرت روحی. قدرت معنوی . باید اول شجاعت در اقدام داشته باشی و دوم تاب آوریتو بالا ببری و از وسط راه جا نزنی . چای تو آب جوش رنگ و بوی خودشو میده بیرون . فکر می‌کنی اینجا رفتی بیرون راحتی میاد سراغت ؟ اشتباه می‌کنی . اینجا ایمانت بیشتر بشه همون قدر بلا و مصیبتت بیشتره . ایمان و ابتلا دو کفه ی ترازوی دنیاست . خودتو ، روحتو قوی کن که تاب بیاری تو آب جوش بلایا . سختی های دنیا دو نوعن . تقصیری و تقدیری . تکلیف خاص مثل شاگرد خاصه آقا معلم . متناسب با دانش آموز شما تکلیف بهش میدی . این برا اذیت کردنش نیست . شاگرد خوب همه ی اون چیزی که شاگردای دیگه دارن رو داره . تو داری بالاترش می‌بری چون جوهره ی اونو دیدی . دنیا کارگاهه . فقط کاره . راحتی توش نیست . راحتی هم باشه واسه اینه که نفس تازه کنی برا ادامه کار . راحتی جای دیگس عزیز . همه ملت ها از دولتشون ناراضین. همش تقصیر دولت ها نیست . مردم دیدشون به دنیا اشتباهه . سه ، قدرت بدنی . مومن ضعیف نیست . مومن به غذایی که میخوره اهمیت میده ، به نوع خوردنش اهمیت میده ، به سلامت جسمش اهمیت میده . ورزشش به راهه . چهار ، قدرت مالی . عبد خدا وضعش توپه . توانگره . لال شه اون منبری که میگه مومن نباید مال و مکنت داشته باشه . آب در کشتی هلاک کشتی است ، آب اندر زیر کشتی پشتی است . تو باید داشته باشی و پشتت گرم باشه . اگر گفتن قناعت ، نه قناعت در تولید . ما در تولید قناعت نداریم . قناعت در مصرفه . 

حواست باشه مومن 

زندگی بافتن یک قالیست;

نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی،

نقشه از قبل مشخص شده است،

تو در این بین فقظ میبافی،

نقشه را خوب ببین ، خوب بباف،

نکند اخر کار قالی بافته ات را

 نخرند...!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۰۳ ، ۲۰:۵۰
Ham Saie

طوبی به بنده ی جلد مسجد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۳ ، ۱۳:۳۲
Ham Saie

 هٰذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسولُهُ ۚ وَما زادَهُم إِلّا إیمانًا وَتَسلیمًا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۳ ، ۲۲:۱۶
Ham Saie
مروا کراما 
فقط چون محبوبشونو اونا هم دوس دارن 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۳ ، ۱۷:۴۱
Ham Saie

«زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار
قالی زندگی ات را نخرند !»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۳ ، ۱۳:۲۱
Ham Saie

وقتی میبینی مدتهاست چشمه های وجودت دیگه نمی جوشن و چیزی نیست تو رو سیراب کنه ، خودتو در معرض نفحه های بیرونی قرار بده . بشین چنتا سخنرانی خوب گوش کن ، چنتا حرف حساب که دوباره یادت بندازن کی بودی و واسه چی داری زندگی می‌کنی ...

اینجاشو دیگه به آخوند جماعت مدیونی . از ملا احمد نراقی گرفته تا قاضی و طباطبایی و همین اواخر صفایی حائری و امینی خواه ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۳ ، ۰۷:۲۳
Ham Saie

گاهی فکر میکنم نهایت لذتی که بعد مرگ به آدم میتونن بچشونن چیه . آدم حسابیا میگن عشقه . رضوان خداست . اصلا شراب طهورو میخورن که مست عشق خدا بشن . ولی قبل اون من دلم میخواد یه دل سیر نگاه کنم و لذت ببرم . اصلا دلم بریزه منفجر بشه از نهایت این لذت . بگم آقا جان شما اصلا با خوبا همنشین باشین بذار ما از دور نگاتون کنیم . تخت و سرر موزونة و باغ و ریحان نمی خوایم . از همون اولشم یه گوشه نون و ماستمونو می‌خوردیم . فقط بذارین تماشا کنیم کیف کنیم . قول میدیم همون نون و ماستم یادمون بره .  یا مثلاً فکر میکنم اگه برم کما چه لذتی می‌تونه از همه بیشتر باشه جز  اون علمی که یک آن میریزن تو وجودت که همه چیو می‌فهمی ، کلشو  که چی به چی و کی به کیه و ماجرا چیه . لذتی بالاتر از اون بعد مرگ مگه هست اصلا ؟ یا گاهی فکر میکنم الله اکبره یا الله اکبره. استرسش رو کدومه .  بعد میگم الله هم خودشه ، اکبر هم خودشه .  بذا بگم الله الله . الله الله ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۳ ، ۰۷:۲۰
Ham Saie

اون روز هم تو هم من دلمون میسوزه 

من به حسرت 

تو به افسوس 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۳ ، ۰۱:۰۳
Ham Saie

آرام پیام داده که آقا به خدا مشکل داشتم برگه رو نتونستم بنویسم . یادته تو مدرسه گفتم مشکل خانوادگی دارم ؟ به خدا مادرم میخواد طلاق بگیره از خونمون گذاشته رفته . نتونستم بخونم . 

نمی‌دونم حرفشو باید باور کنم یا نه . با ادبه ، زرنگه . گفتم از ۲۰ ، ۱۶ میگیری تقریبا . خوبه که . از بقیه انسانیا خیلی بهتره . حتی از خیلی از تجربیا . جواب نداده هنوز . شاید راست میگه واقعا ...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۳ ، ۰۰:۱۴
Ham Saie

از مسجد که اومدیم بیرون سوز سرما پوست صورتو خنجر میکشید . زنگ زدم محمد صدرا رو بذار زیر چادرت خیلی سرده . وادی رحمت یک ساعت تمام گریه میکرد « مامان مینا مامان مینا »و نمیتونستیم پیداش کنیم . چاقو می‌زدی خونم در نمیومد . ۱۳ بار زنگ زدم و جواب نداده بود . بعد یه ساعت بالاخره پیداش کردیم . هنوز از اینکه بدون جوراب و کفش بچه رو گذاشته بود و خودش رفته بود عصبانی بودم . بدتر حرفهای خاله زنکا بود که سر مراسم ختم یاید زخم زبونشونو میزدن که ببین بچه رو چطور آوردن بیرون جوراب و کفشم نداره. میخواستم بگم اینجا سر قبرم تموم نمیکنید ؟ کی یاد میگیرید زبونتونو بذارین تو دهنتونو به زندگی خودتون برسید ؟  محمد صدرا رو دادم بغلش . گریه کرد گفت واسه هانیه خیلی زود بود . خیلی . ۶ ماه نشده نامزد کردن . سوار ماشین که شدیم گفت می‌دونی چی شد .  ۲۰۶ خاله لیلا شب تو حیاط جرقه زده آتیش گرفته هیچیش نمونده . تازه خریده بودن . تو این یه هفته اینهمه اتفاق افتاده چی داره میاد سرمون . اون از صادق زاده که تو راه سیلوانا اونجوری شد ، این از هانیه ، اینم از خاله عشرت . گفتم یادته ۲۰۲۵ که شد گفتم امسال طوری میشه که سالهای قبل مقابلش هیچ به حساب نمیان ؟‌ بازم قراره راهمون به ماکو باز بشه و این اولش نیست . طوری نگام کرد که یعنی ... سرمو برگردونم به طرف مسجد . گفتم نه فقط ماکو ‌ . تو دلم گفتم ، سلماس ، تهران ، ارومیه ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۳ ، ۰۰:۰۷
Ham Saie

ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد ...

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۳ ، ۰۶:۰۸
Ham Saie

بودنت اونقدر به چشم نمیومد که نبودنت . 

مثل نفس ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۳ ، ۲۰:۱۶
Ham Saie

رزق و نعمتی که با اسراف از خونه بیرون ریخته میشه جاش دیگه پر نمیشه چون بجای شکر که استفاده از نعمت در محل خودشه ، کفران نعمت صورت گرفته . اسراف برکت رو از منزل میبره 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۰۵:۵۲
Ham Saie

بعضیا از عالم ذر بارشونو بستن . بین راه پیاده میشن یه قهوه میخورن ، دل از بقیه میبرن ، سوار‌ میشن و میرن . یه عده دیگه بیشتر میمونن ، دور و برو میگردن ، عشق و حال و غم و غصه رو تجربه میکنن بعد بارشونو میبندن سوار‌ میشن و میرن . یه عده دیگه کارشون اینجام تموم بشو نیست . نصف بیشترشو نگه داشتن بعد مرگ تو برزخ راست و ریس میکنن به هر جون کندنی اونجا بارو میبندن و میرن . خدا به داد اونایی برسه که کارشون تو برزخم به جایی نمی‌رسه .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۳ ، ۲۳:۰۲
Ham Saie

حس امسال رجب با سالهای قبل فرق داره  . از همون شهریور که تقسیم بندی انجام شد همه ی دلیلم برای تعطیلی چهارشنبه ها همین اعتکاف رجب بود که میفته به چهارشنبه . دنیای مجازی به من علم داده ولی شاید عصمت رو گرفته . چشم و گوش و دل نسل‌های قبل ما پاک‌تر از ماها بود چون مجازی نبود . حس میکنم این علم گرفته به اون عصمت رفته نمیرزه . مجاهده لازمه که پاک شد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۳ ، ۲۲:۲۷
Ham Saie

بخاطر دنیا از دینت کوتاه بیای ، نه تنها به دنیات نمی‌رسی ، دینتم دادی رفته ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۳ ، ۱۸:۴۸
Ham Saie

چه شرفی ازین بالاتر که برای تو باشم 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۳ ، ۰۶:۴۳
Ham Saie

یادم باشه این پیرهن بنفش راه راهمو دیگه نپوشم . هربار پوشیدم فرداش مریض شدم . تازه میفهمم اینکه میگن لباس عافیت بی راه نیست . عکسش که مصداق عینی داره .

دیگه تقریبا همه مریضن. سه شنبه از کفی راژان که میرفتم پایین حس کردم چشام دارن میسوزند ولی گفتم چطور ممکنه اینجا آلودگی باشه . اینا همه مه صبحگاهیه. مدرسه که رفتم دیدم همکارا مریض و گرفتار سرفه . دو ساعت بعدش سمیع معلم ادبیات خر خر کنان اومد اتاق دبیران . من گفتم تموم کرد بنده خدا . نفسش بالا نمیومد.‌چند دقیقه بعد کمی بهتر شد گفت باید اسپری آسممو میاوردم. دکتر گفته آسم خفیف گرفتی . برگشتم شهر ...  محمد الان یه ماهه مریض و گرفتار سرفه و بیمارستانه . محمد صدرا هم یه هفته است شبا نه خودش نه ما خواب نداریم از شدت سرفه هاش . من همینطور ، مینا ، مامان ، بابا . همه ... 

با این وضع فردا رو چطور باید برم مدرسه  خدا می‌دونه ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۳ ، ۱۴:۵۵
Ham Saie
امروز برای چند دهمین بار ثابت شد که حرف بقیه رو زدن در جمعی که خودشون حضور ندارن نتیجه ای جز ایجاد اختلاف و کینه و قهرهای جدید نداره. سازوکارش هم اینطوریه که یکی حرفی رو در مورد شخص غایبی میزنه ، شیطانی حرفی رو به شخص دیگری در اون جمع القا می‌کنه و گفتن این حرف همان و شروع اختلاف و کینه همان
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۳ ، ۲۲:۳۱
Ham Saie

بلا ثمره ی نزاع حق و باطله . اگر بلایی نیست یعنی مبارزه ای رخ نداده . هر چه بلا بیشتر یعنی حق و باطل در مراتب بالاتر در مقابل یکدیگر قرار گرفتن . این تا جایی پیش خواهد رفت که حق به اوج برسه و باطل به اوج . انتظار فرج رو اینجا باید داشت . چه در عالم درون چه در عالم بیرون  ...


پ ن : قطعا اینا همه اذیت و زحمته نه ضرر .

 قطعاً سننتصر ...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۰۳ ، ۱۴:۲۵
Ham Saie

تماشای سیاه و سفید چشمان تو 

به اولین نگاه صبح 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۳ ، ۰۶:۲۶
Ham Saie

یوسف بیا و بگو ...

«یا صاحبی السجن...

اربابان هزار رو و هزار سو و هزار رنگ بهترند

 یا خداوند یکتای چیره شونده بر همگان ؟ » ...

بیا و این صد پاره نفسمان ، هزار پاره دلمان یک تکه کن

دلمان یکدله کن ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۳ ، ۰۵:۵۴
Ham Saie