سجاده حرم است . پهنش که کردی دو دقیقه بنشین ، نگاه کن ، چند کلمه حرف بزن و اذن دخول بگیر . گوشه ی پایین سمت راست جانمازت را ببوس . صورت به آستانش بگذار و بعد وارد حریم شو ...
سجاده حرم است . پهنش که کردی دو دقیقه بنشین ، نگاه کن ، چند کلمه حرف بزن و اذن دخول بگیر . گوشه ی پایین سمت راست جانمازت را ببوس . صورت به آستانش بگذار و بعد وارد حریم شو ...
روح نماز سجده محمد است ، بر سینه ی پدر خاک مینشیند و مادر آب قطره قطره تسبیحش را میگوید که شجره ی حیات بروید ...
بخوان ، هرجور شده خودت را به زحمت بینداز و بخوان ... اگر قرار به رسیدن باشد ، دینت را زودتر ادا کن تا برسی ...
حالا که دارم برمیگردم خانه مان بیشتر از هرکسی مشتاق دیدن تو و محمد صدرا هستم . میدانم محمد صدرا چقدر مامانیست و یحتمل بودن ونبودنم برایش زیاد فرقی نمیکند . بماند که صدایش را از پشت تلفن میشنوم دلم میرود . ولی قضیه ی ما دوتا فرق دارد ...
اینجا من خیلی وقتها را در کنار تو قدم بر داشته ام . مثل تمام این هفت سال که قطره ای آب ننوشیدی جز اینکه گفتی« سلام بر امام حسین علیهالسلام و یارانش» و من یادم بود که آبی ننوشم جز اینکه ذکری را که از تو به یادگار دارم بگویم ...
یا به خانه مان پا نگذاشتی جز اینکه بگویی «بسم الله الرحمن الرحیم ، سلام خونمون » و من سعی میکردم حواسم باشد موکبی نروم جز اینکه بگویم بسم الله الرحمن الرحیم ، اللهم صلی علی محمد و آل محمد ، و به خود موکب سلام کنم که سلام بر تو ای موکب حضرت حسین ...
با مثل تمام این سالها که نمازی نخواندی جز اینکه بعدش بگویی حرز امام جواد علیه السلام ، حرز خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها و چقدر برایم عجیب بود چرا کسی موقع دعا عنوان دعا را میگوید ؟ و حالا که حرزم را گم کرده ام و منتظرم موقع برگشت شماتتم کنی ، خودم را به حرزهایی که تو یادم دادی میسپردم...
فکر میکردم سفر اربعین تنها بهتر است ، دست و بال آدم بازتر است ولی هرجا میروم می گویم بدون تو این سفر سخت بود . مشایه همانقدر که بار نمیخواهد ، یار میخواهد . همینقدر زندگی ... که پا به پای هم با تمام بالا و پایین ها و گلایه ها و زخمها حرم را نیت کنیم ...
خواستی اینبار اینطور باشد . از حله ... هیچ همزبانی نیست . فقط میدانم به سوی تو می آیند . اشکم سرازیر است عزیز ...
و بگفت :
تو نیک میدانی که من محمد را دوست میدارم . نه آن سان که فرزند را یا شوی را یا رفیق را یا پدر و مادر را .. که اینها به تمامی مرا بکاهند الا به محبت محمد و او مرا بیفزاید بی هیچ قید و شرط . و مرا یارای آن نه که بر حق بنگرم لیک به محمد نگریدن مرا تمام کند و من جملگی جان در دهم در جمال او و مجال نماند مرا به دیدار حضرت حق . که حق تعالی در محمد بر خلق جلوه کرد .
و مرا هزار تکه کنند محبت من کاسته نه ، که هزار تکه شود در اشتیاق او و برعالم پراکنده گردد و هرکجا رسد فریاد برآورد که انی احبک ...
خداوند هرگز در صورت واحدی برای دو شخص تجلی نمی کند و نیز دوبار در یک صورت تجلی نمی نماید و دو شخص را در یک تجلی شریک نمی سازد...
محیی الدّین بن عربی
فتوحات مکّیّه
محیط الدین میگفت تجلی و تو میگویی کانسپت . اسمش مهم نیست ، حال هرکس گره خورده به قول خودت به کانسپتی که در آن قرار گرفته . ممکن نیست هیچ دو نفری حال یکدیگر را به حق بفهمند مگر اینکه دیگر دو شخص نباشند . یکی شوند و آن یک ، عقل اول باشد ...
جریان آبی از بلندای کوه روان شد . از میان سنگ و گل گذشت . گاهی پشت چند تکه سنگ جمع میشد و برکه ای ایجاد میکرد باز سرازیر میشد و پیش میرفت . در مسیر ، زلال دیگری به او می پیوست . اینبار این دو با هم برکه میساختند ، لبریز میشدند و باز سرازیر . برکه هایی گندیدند ، برکه هایی خشکیدند ، برکه هایی متصل ماندند و حیات بخشیدند . گاه یکی به جریان دیگری و گاه هر دو روان ... آب همچنان جاریست ، خدا میداند برکه ای که اسم ما را به خود گرفت چیست ...
هر عملی یک صورت ظاهر دارد یک صورت باطن . ما فقط ظاهر آن عمل را میبینیم ولی آنچه در عالم تاثیر گذار است صورت باطن و روح آن عمل است . ما وقتی میگوییم نماز را اقامه میکنیم این نیست که نماز برپا داشته میشود بلکه هیبتی از نماز به شکل انسان با روح را داریم از نوک پا تا فرق سر سرپا میکنیم و میسازیم . مثل یک مجسمه ساز . این روح معنوی ساخته شده توسط نمازگزار تاثیر گذاری دارد نه آن نماز اقامه شده در ظاهر با رکوع و سجود... اگر ما از عملی نتیجه نمیگیریم بخاطر این است که صورت معنوی آن عمل را ایجاد نکردیم . نماز در صورتی تنهی عن الفحشا میشود که نماز گزار صورت معنوی نماز را در عالم معنا ایجاد کند ،با توجه و خشوع ، ادب و اراده . در مورد زیارات و ادعیه هم همین است . هر اندازه خضوع ، ارادت ، توجه و ادب نمازگزار وجود داشته باشد ، صورت معنوی نماز کاملتر ساخته میشود و هرچه کمتر باشد شبیه موجودیست که گویا فقط پا دارد یا دست یا سایر اعضا ...
جهانهای موازی یعنی هر عملی که اینجا در این لحظه انجام میشود معادلی دارد در عوالم دیگر . بارها شنیدیم که بزرگترین حسرت بعد از مرگ روی گردانی خداوند است و بزرگترین نعمت توجه حضرت حق . طوری میشود که به بعضی حتی اذن خواندن نام او را نمیدهند ... پس وقتی میگوید ادعونی استجب لکم ، این بخوانید مرا معادلی دارد در عوالم دیگر که استجابتی ایجاد میکند به صورت تجلی حضرت حق بر داعی . این استجابت در آن عالم همین الان ایجاد میشود و محفوظ میماند و دعا شونده را به نهایت سعادت رسانده . اگر در قوس نزول با حکمت حضرت حق هماهنگ باشد جلوه ی استجابت در عالم ماده هم آشکار میشود و در غیر اینصورت هم به چیزی رسیده که بالاتر از آن در کل عالم خلق نشده ...
پس ادعوا... بخوانید که تجلی بر شما عنایت میشود همین الان ، دانسته و ندانسته و این خواندن بزرگترین دارایی شماست...
بسم الله الرحمن الرحیم
به مدد آن اسم خاص از رحمت عام و خاص خداوند ،
حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان گشت
ما به تو کوثر عطا کردیم
بگو او خدای یکتاست
آنچه در آسمانها و زمین است او را تسبیح میکند
.
.
.
به مدد آن اسم خاص که برای هر سوره دستچین شد و بر ابتدایش نشست ...
دوست داشتم با تو حرف بزنم . نشسته باشیم روی بالکن یا تراس . روبرومون جنگل میتونست باشه تو تاریکی شب که چراغهای ساختمون تا چند متری روبرو رو روشن کردن . یا حتی ساحل دریا که صدای موج بیاد یا حتی یه واحد تو دل شهر که چند دقیقه یکبار ماشین از خیابون رد میشه. تو اون ور بالکن نشستی و من اینور . مثل روال همیشه اولش سکوته ولی هردومون میدونیم واسه چی میایم و قراره ایندفعه از چی حرف بزنیم ... از اون شب تا حالا چی فهمیدی ؟ چی دیدی ؟ چی برات روشن شد ، کدوم تجلی گزفتارت کرد ... میگیم و بینش از شدت هیجان و تپش قلب اشک و خنده قاطی میشن . من دارم نگات میکنم و اصلا حواسم نیست نگات میکنم . دارم حرفاتو نگاه میکنم . اصلا دیگه خودتم نیستی ، منم نیستم ...
جلوه ای کرد رخش ...
از چشم تا قلب فاصله ای نیست اما مرغ حکمت بر کدامین شاخه بنشیند ، خدا داند ...