یا جاری اللصیق ...

۱۷ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

به نیت اینکه شب نیمه شعبان است نخوابیدم . ولی عملا هیچ استفاده ای نکردم . غیر از چند رکعت نماز قضا. ساعت ۳ رفتم و خوابیدم . بیست دقیقه مانده به طلوع آفتاب مینا بیدارم کرد که نمازت قضا نشه .نماز را خواندم و گفتم باید بخوابم . نمی‌کشم . از پنجره بیرون را نگاه کردم . با اینکه آفتاب داشت طلوع میکرد ولی چنان مهی همه جا را گرفته بود که گویی اثر تاریکی بر روشنایی آسمان غلبه میکرد . خوابیدم . بعد از چند خواب آشفته و نصفه نیمه دیدم سوار بر ماشینی با چند همکار که نشناختم داریم در جاده های روستا حرکت میکنیم . سر یک سه راهی صادق زاده را دیدم که پای  پیاده همراه با پیرمردی به سمت اداره راهش را کج کرد . داخل ماشین به همکاران میگفتم اپن صادق زاده است . مگه نمرده بود  ؟ به خدا صادق زاده مرده . نکنه ما هم مردیم. امکان نداره اینهمه واقعی باشه . ما بیداریم . این قطعا خواب نیست . با ماشین خواستم برم دنبالش وسط خیابان بکسوات کرد. پیاده شدم و دوان دوان به دنبالش رفتم . داد میزدم فرامرز ، فرامرز . هیچ چیز نمی شنید و بر نمی‌گشت . به زحمت خودم را به او رساندم . بغل جاده کنار سیب زمینی تخم مرغ فروش ایستاده بود . پالتوی بلند مشکی زمستانی تنش بود . صورتش سرخ بود گویی که از آتش بیرون آمده بود و داشت تازه نفس می‌کشید . موهای سرش جو گندمی ، بلند و پرپشت بود و دندانهایش سفید و منظم . لبخند کوچکی روی لبش بود که به رهایی تعبیرش میکردم . دستکش هایش را درآورد . گفتم فرامرز ، فرامرز . نگاهم نمی‌کرد انگار که نمی شنید . بلندتر داد زدم ، یک آن متوجه صدایم شد . گفتم منم حامد . گل از گلش شکفت . با همان صدای خودش و لهجه ی سرابی گفت « حامد سن سن ؟ قاداین آلایدم » . « حامد خودتی ؟ دردت به جونم ». بغلش کردم و هق هق گریه میکردم . از تکان های گریه بیدار شدم ... امروز چهل روزش تمام شد ... 




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۳ ، ۰۹:۱۲
Ham Saie

... سیدالشهدا علیه‌السلام فرمود: «الدین لعق علی السنتهم» یک لیسیدنی روی زبان است .

اینکه مبنای زندگی، دین و دین‌داری و مخالفت با هوای نفس و توجه به خدا و عدالت و… باشد، نه! این‌ها نیست. زندگیمان همان زندگی دنیایی است؛ حالا یک اسم دین هم رویش باشد!


می‌فرماید  همنشینی با اهل دین شرف دنیا و آخرتست. یعنی آن‌هایی که با دین زندگی می‌کنند؛ در متن، با دین زندگی می‌کنند، نه در حاشیه. در قرآن هم داریم: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ» حرف یعنی حاشیه، کنار، پهلو؛ یعنی برخی از مردم عبادتشان ، دینشان در حاشیۀ زندگی است. دین و عبادت، برنامۀ اصلی زندگی‌شان نیست.

لینک

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۳ ، ۲۱:۲۳
Ham Saie

دل برده از ما

یار دل آرام

آرام و آرام 

الحمدلله 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۳ ، ۱۴:۵۵
Ham Saie

ما بنده آفریده شده ایم 

خواه بندگی نفس باشد ، بندگی شیطان یا بندگی دیگران 

و خواه بندگی خداوند . و تمام آن هر سه ما را از نور دور و این تنها ما را به نور میرساند و خدا میداند عاقبت این رفتن و آمدن و نوسان تصمیمات در کدام قوس به پایان می‌رسد و سرنوشت مختوم ما را رقم خواهد زد . 

نمیدانم زمانش رسیده یا نه . ولی باید دیر یا زود رنجهای کوچک را از همین حالا به این بچه آموخت وگرنه دنیا با رنج‌های بزرگش او را درس خواهد داد . حالا از چند دقیقه و چند ساعت دوری از شکلات یا برنامه تلویزیونی محبوبش گرفته تا چند دقیقه کم کردن از خواب ... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۰۳ ، ۰۶:۴۵
Ham Saie

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۰۳ ، ۲۱:۱۰
Ham Saie

اگر کسی به تو امید بسته است،

امیدش را نا امید نکن...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۰۳ ، ۲۰:۳۸
Ham Saie

خوب میدانند که بازگشت به این زندان زجر است . اما به قول مشهور چون همان زندانی رها از بند که در بند عشق زندانبانش هر روز به او سر بزند و تماشایش کند و او ازینکه تن این از بند رها شده ، ولی جان و روحش گرفتار ، لذت ببرد و گوشه ای پنهان . او بیاید سر بزند ، ببیند نیست و دنبالش بگردد . زندان بان ببیند او را و ازین استیصال لذت ببرد .  عجیب است این عشقه ی زرد رنگ ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۰۳ ، ۰۶:۴۴
Ham Saie
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۳ ، ۲۲:۴۶
Ham Saie

الف ) تنها چیزی که مرا از یاد همه چیز ، حتی خودم جدا میکند ،  فکر توست و خوب میفهمم که این عشق نیست . یا حتی دوست داشتن . نمیدانم اسمش را چه میتوان گفت . شاید غلبه .  پایینتر که میاید میتوانم بگویم عشق یا دوست داشتن . اینجا که با اشک قرین می‌شود . لحظات دیگر تماما بی حاصلگی و تکرار است . 

ب) برای پدر و مادر هرکار کنی کم است .  عصبانی هم که میشوند تهش میبینی تنها عاشق واقعی همین دو تا هستند . 

ج ) این پسر و بازیهایش برایم بی نهایت شیرین است . دردش امانم را را میبرد و از درون عذاب میکشم . 

د) حکمت گم شدن مدارک دیروز . شاید همین ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۳ ، ۲۲:۲۷
Ham Saie

من ترس زیاد دارم . از کوچکی من است . عظم الخالق فی انفسهم کجا و ما کجا . فقط شنیده ایم . اما بزرگترین ترسم این است که روزی از عمرم برسد که بی شما بمانم . برایم عادی شود . بمیرم آنروز از شرم ...




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۰۳ ، ۲۲:۰۴
Ham Saie

نقطه عطف مرحله بعدی تمدن بشری در چند قدمی ماست. جایی که هوش مصنوعی میلیاردها داده ی گسسته را که هر کدام در کنجی خاک میخورد به چشمی واحد خواهد دید . دانش های بشری را ترکیب خواهد کرد و زوایایی از عالم را برایمان آشکار خواهد کرد که تا امروز کلماتش را جدا جدا داشتیم ، ازین پس شعرها و قصه هایش را خواهیم خواند . آقا هم همین کار خواهد کرد . این قلب‌های متفرق و اندیشه های دور از هم ، انسان های مهجور یکی خواهند شد . نیروی بشر که برگ برگ و نهایتا شاخه شاخه جدا بود تنه ی واحد خواهد شد . آنوقت است شجره ی حیات طیبه ی بشری ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۰۳ ، ۲۱:۳۸
Ham Saie

فکر میکنم خداوند اگر بخواهد منت بر سر بنده ای بگذارد و بالایش ببرد ، عزیزش کند ، فرصت خدمت و نوکری پدر مادر را نصیبش میکند ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۳ ، ۲۳:۴۰
Ham Saie

 برای آنچه میگویی و می‌خوانی و می‌نویسی . برای هر آنچه از او که در زمین مرده ی دلم میکاری و با نفسهایت زنده می‌کنی ... دوست دارم هوای شهری را تنفس کنم که یکبار وارد تن تو شده و دوباره به آسمان برگشته . دوست دارم سرم را به دو سمت خیابانی بچرخانم که تو موقع عبور از آن به دو سویش نگاه کردی  . دوست دارم به چیزی فکر کنم که تو به آن فکر می‌کنی ... دوست دارم ساعت همراهم را به افق شهری که تو در آنی تنظیم کنم . دوست دارم بدانم آخرین باری که خندیدی کی بود و با این فکر لبم ناخودآگاه خندان شود . دوست دارم وانمود کنم که برای همه میگویم و می‌نویسم ولی ته دلم بدانم که تو می‌خوانی و میشنوی . دوست دارم تنها تو را دوست داشته باشم ...

دعایم کن آقا  ...

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۳ ، ۰۷:۲۴
Ham Saie

نماد طاغوت در دنیای امروز مگر جز آمریکا و اسرائیل است ؟ برای من سوال است اینهایی که صحبت از بهبود روابط با آمریکا میکنند و هر روز آیت الکرسی می‌خوانند که از بلایا و شیاطین در امان بمانند مصداق طاغوتشان کیست وقتی به والدین کفروا اولیائهم الطاغوت  می‌رسند ؟ واقعا برایم سوال است . 

چیزی که بدیهیست هر مصداقی داشته باشید ، ولایت طاغوت ویژگی اهل کفر است و آخر این محبت و دوستی ،  خروج از نور به ظلمات  . حتی اگر به زعم خودتان  رای ۹۸ درصد این شهر برای شما باشد ... 

ان العزة لله جمیعا . اهل ایمان را پیدا کنید در عالم که خدا ولی اینهاست . چاره ی خروج از  ظلمت همین محبت است . « کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّبرِین » ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۳ ، ۰۷:۰۴
Ham Saie

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۳ ، ۱۵:۴۳
Ham Saie
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۳ ، ۰۶:۳۰
Ham Saie
تا نصف راه. رفتم و برگشتم . هفته ی پیش شاید نداشتن زنجیر چرخ بهانه ی خوبی بود که خودمو قانع کنم و برگردم ولی اینبار زنجیر چرخ همراه بود . سدو که رد کردم باز ماشین نکشید و سر خورد . برگشتم اول جاده بند . مینا زنگ زد که چی شد . گفتم نمی‌دونم چی کار کنم . دو دلم . خیلی از معلما برگشتن . وضع راه خوب نیست . به مدیرم رنگ زدم گفت اگه نمیتونی نیا مشکلی نیست . مواظب باش اتفاقی پیش نیاد . ولی الان ماشین راه سازی رد شد و احتمال جاده بهتر بشه . مینا گفت استخاره کن هرچی شد بهم اطلاع بده . استخاره کردم که برگردم ؟ و این آیه اومد

 « قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِی تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِیکُمۡۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ »

مرگی که ازش فرار می‌کنید به شما خواهد رسید . مهم نیست کجا باشی . حتی اگه تو خونت نشسته باشی . یه صدقه بده و برگرد برو مدرست بچه ها کلاسشون بی معلم مونده . برگشتم و ساعت ۱۱ رسیدم . جاده وضعش خوب نبود ولی واسه تصمیمی که گرفتم با همه خطراتی که داشت ته دلم خوشحال بودم ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۳ ، ۰۶:۲۲
Ham Saie