۰۳/۱۱/۰۲ ۰۶:۲۲:۱۶
فاین تذهبون ...
تا نصف راه. رفتم و برگشتم . هفته ی پیش شاید نداشتن زنجیر چرخ بهانه ی خوبی بود که خودمو قانع کنم و برگردم ولی اینبار زنجیر چرخ همراه بود . سدو که رد کردم باز ماشین نکشید و سر خورد . برگشتم اول جاده بند . مینا زنگ زد که چی شد . گفتم نمیدونم چی کار کنم . دو دلم . خیلی از معلما برگشتن . وضع راه خوب نیست . به مدیرم رنگ زدم گفت اگه نمیتونی نیا مشکلی نیست . مواظب باش اتفاقی پیش نیاد . ولی الان ماشین راه سازی رد شد و احتمال جاده بهتر بشه . مینا گفت استخاره کن هرچی شد بهم اطلاع بده . استخاره کردم که برگردم ؟ و این آیه اومد
« قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِی تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِیکُمۡۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ »
مرگی که ازش فرار میکنید به شما خواهد رسید . مهم نیست کجا باشی . حتی اگه تو خونت نشسته باشی . یه صدقه بده و برگرد برو مدرست بچه ها کلاسشون بی معلم مونده . برگشتم و ساعت ۱۱ رسیدم . جاده وضعش خوب نبود ولی واسه تصمیمی که گرفتم با همه خطراتی که داشت ته دلم خوشحال بودم ...
۰۳/۱۱/۰۲