یا جاری اللصیق ...
یا جاری اللصیق ...
منوی بلاگ
تماس با من
بایگانی
بهمن ۱۴۰۳
(۱۴)
دی ۱۴۰۳
(۲۵)
آذر ۱۴۰۳
(۱۶)
آبان ۱۴۰۳
(۴)
خرداد ۱۴۰۳
(۱)
اسفند ۱۴۰۲
(۲)
ارديبهشت ۱۴۰۱
(۲)
دی ۱۳۹۹
(۱)
دی ۱۳۹۷
(۷)
آذر ۱۳۹۷
(۳)
آبان ۱۳۹۷
(۴)
مهر ۱۳۹۷
(۳)
شهریور ۱۳۹۷
(۵)
مرداد ۱۳۹۷
(۹)
تیر ۱۳۹۷
(۱۴)
ارديبهشت ۱۳۹۷
(۸)
فروردين ۱۳۹۷
(۲)
اسفند ۱۳۹۶
(۴)
بهمن ۱۳۹۶
(۳)
دی ۱۳۹۶
(۷)
آذر ۱۳۹۶
(۶)
آبان ۱۳۹۶
(۱۸)
مهر ۱۳۹۶
(۳۸)
شهریور ۱۳۹۶
(۴۱)
مرداد ۱۳۹۶
(۴۳)
تیر ۱۳۹۶
(۱۳)
خرداد ۱۳۹۶
(۴)
ارديبهشت ۱۳۹۶
(۱۹)
فروردين ۱۳۹۶
(۸)
اسفند ۱۳۹۵
(۱)
دی ۱۳۹۵
(۳)
آذر ۱۳۹۵
(۱۴)
۹۷/۰۵/۲۷ ۱۰:۱۴:۵۹
دیشب خواب دیدم در شهری غریبم . کسی در کنارم بود که بی نهایت دوستش داشتم . سرش را به بازویم چسبانده بود و اشک میریخت . میخواستم آرامش کنم . یک آن دندانهایم شروع به شکستن کردند . تکه تکه شدند و روی دستم افتادند ...
۰
۰
۹۷/۰۵/۲۷
Ham Saie